بازگشت به صفحه اصلی                             

علیه تبعیض   
سازمان دفاع از حقوق زن در ایران

 

 

 


بهنود را تنها نگذاریم!

 



کسانی که مخالف اجرای حکم اعدام بهنود هستند از ساعت ۴ صبح روز ۱۹ مهرماه در مقابل زندان اوین تجمع خواهند کرد تا اعتراض آنها و مخالفت شان با اجرای حکم اعدام بهنود شنیده شود و با حضور خود مانع از اجرای حکم اعدام این جوان شوند. دوستانی که در تهران حضور ندارند می توانند بطور مستقیم با شماره تلفن های دادسرای تهران تماس گرفته و بخواهند که اجرای حکم اعدام این دو نوجوان متوقف شود

"چند شبی است که شبها توان خوابیدن ندارم. این ماه قرار است سه نفر از موکلینم اعدام شوند. نمی دانم به کجا پناه ببرم و فریاد دادخواهی این نوجوانان را به چه کس و یا نهادی بگویم. بهنود شجاعی، صفر انگوتی محمدرضا حدادی نامه ای به آقای لاریجانی نوشتم و از ایشان خواستم که اعدام اطفال زیر ۱۸ سال را متوقف کند. نمی دانم آیا ترتیب اثر داده می شود یا این نوجوانان پرپر خواهند شد. حاضرم التماس کنم که آنان اعدام نشوند.

نمی توانم بخوابم. تا می خواهم چشمهایم را ببندم خواب چوبه دار را با آن طناب لعنتیش می بینم.

هر شب که می خواهم بخوابم تمام بدنم می لرزد. می لرزد به خاطر ترس از اعدام موکلینم.

واقعا دیدن لرزشهای اندام نحیف انسان در چوبه دار چه لذتی دارد که برخی از انسانها می خواهند. قاتل عزیزشان آنهم در زمانی که کودک بوده است جان دهد.

جان دادنی که قابل تصور نیست. مقصر کیست من تو یا جامعه که اینگونه خشونت را آفرید.

برای نجات جان بهنود دعا کنید.

او را تنها نگذارید."

نوشته ی محمد مصطفائی در وبلاگ خود با عنوان «دفاع از بی دفاع»*

محمدمصطفایی، وکیلی است که دفاع از کودکان بی دفاع محکوم به اعدام را داوطلبانه به عهده گرفته است و در دستگاهی که "دادگستری" نام گرفته است می کوشد تا جان انسان ها را از چوبه ی دار نجات دهد.

با محمد مصطفایی که صحبت می کنم، ذهنش پریشان است. می گوید که شبها خوابش نمی برد و حالت روحی خوبی ندارد و پیشاپیش پوزش می خواهد از این که حرفهایش منسجم نیست و از من می خواهد که برخی توضیحات را از روی وبلاگش بگیرم چرا که در عین حال سخت مشغول تلاش روی پرونده های این نوجوانان محکوم به مرگ است و فرصت زیادی هم برای صحبت و گفتگو ندارد.

مصطفایی در وبلاگش نوشته که بهنود را تنها نگذاریم، و من می اندیشم که بر ماست که مدافعان حقوق بشر مانند مصطفایی را نیز تنها نگذاریم!

محمد مصطفایی تنها نیست، اما سخت نیازمند پشتیبانی جدی همه ی ما است تا بتواند جان بهنود شجاعی و صفر انگوتی، دو نوجوانی را که در حین دعوا به دیگری چاقو زده و ناگهان قاتل شده اند، و قرار است تا چند روز دیگر اعدام شوند از مرگ برهاند.

در صحبت کوتاهی که با آقای مصطفایی داشتم، از ایشان خواهش کردم درباره ی موکلین خود برای خوانندگان ایران امروز توضیح دهد. این وکیل نوجوانان مجرم را نه تبهکار، بلکه قربانیانی می بیند که زیر پای وضعیت نابسامان اجتماعی له شده اند و جویای دستی هستند که به آنها کمک کرده و از مرگ برهاندشان. و گاه هرگز چنین کمکی به آنها نمی رسد. رحیم محمدی یکی از کسانی بود که قربانی فقر و نابسامانی اجتماعی و در عین حال تعصب جامعه شد.

"رحیم محمدی بدون اطلاع به وکیل و خانواده اش اعدام شد"

این عنوان ایمیلی بود که محمد مصطفایی فرستاده بود. از ایشان درباره ی رحیم محمدی پرسیدم.

وحدتی: آقای مصطفائی، لطفا درباره ی موکلتان، رحیم محمدی، که روز گذشته بدون اطلاع شما اعدام شد توضیح دهید.

مصطفائی: من باید بصورت خلاصه درباره ی پرونده ی رحیم محمدی توضیح دهم که خوانندگان درباره ی او و وضعیت زندگی او بیشتر بدانند و خود قضاوت کنند.

رحیم محمدی حدود دوازده سال پیش با دختری به نام کبری بابایی آشنا می شود و این دو زندگی شان را با هم شروع می کنند. رحیم نوجوانی بوده که بیکار بوده، مسکن نداشته و از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار نبوده است. پدر و مادر رحیم در آن هنگام می پذیرند که رحیم و کبری در خانه ی آنها زندگی کنند. پس از مدتی پدررحیم این زوج جوان را از خانه بیرون می کند و این دو در یکی از بدترین محله های تبریز خانه ای را بدون امکانات آب و برق اجاره می کنند و مشغول زندگی می شوند.

چون رحیم باید خدمت سربازی می رفته است، به مشکلات این زوج اضافه می شود. او گاهی از سربازی فرار می کرده و هیچگاه دارای هیچ پشتیبانی نبوده است. رحیم بالاخره با هر بدبختی که بوده دوران خدمت خود را می گذراند و پس از اتمام خدمت یک نفر را پیدا می کند که خودروی سواری داشته و خودرو را از ایشان کرایه می کند و روی خودرو بصورت تاکسی کار می کند و ماهانه مبلغی را به مالک خودرو می پردازد.

زندگی رحیم کم کم داشت سروسامان می گرفت که با خودرو تصادف می کند و مجبور می شود هم به مالک خودرو و هم به طرف تصادف خسارت بدهد. به همین دلیل مجبور می شود همه وسایل زندگی خود را بفروشد و خسارت را بپردازد.
در این میان رحیم به هرکسی که رو می اندازد، کمکی دریافت نمی کند. او نه کسی را داشته که بصورت شخصی به او کمک کند، نه از کمیته امدام امام کمکی دریافت می کرده و نه شغل مناسبی داشته است.

بالاخره یک آقایی پیدا می شود که رحیم را به راه فساد می کشاند. این آقا با خانمی آشنایی داشته که رحیم بعدها با آن خانم رابطه پیدا می کند. به رحیم اتهام لواط هم زده شده ولی هیچ دلیلی برای اثبات رابطه لواط وجود نداشته و همه ی دلایل پرونده باصطلاح «علم قاضی» بوده است. متاسفانه چون تعداد دستگیر شدگان در این پرونده زیاد بوده و مسئولین دولتی هم بودند، حساسیت های زیادی در تبریز ایجاد می شود و رحیم به سنگسار و اعدام به خاطر لواط محکوم می شود و چون اجرای سنگسار سخت شده است، راحت ترین راه برای از بین بردن ایشان، اعدام به جرم لواط بود.
و اما بقیه ی افراد متهم در این پرونده که دارای موقعیت اجتماعی بودند: آنهایی که مجرد بودند به شلاق و آنهایی که متاهل بودند - بجزء موکل و همسرش - با ارفاقاتی مجازات سنگسار از دوششان برداشته شده و به شلاق محکوم شدند. دادگاه متاهلین را به بهانه اینکه شرایط احصان را نداشتند و صرفآ با اقرار متهمین به اینکه یا همسرشان در سفر بوده یا مریض است یا اختلاف دارند؛ مجازات سنگسار را نسبت به آنها منتفی دانستند.
روز گذشته بدون اینکه به من اطلاعی داده شود، رحیم اعدام شد.

دیشب ساعت 11 شب بود که خواهر رحیم به من زنگ زد و گفت که یکی از هم سلولی های رحیم زنگ زده و گفته است که رحیم را به داخل زندان نیاورده اند. من امروز صبح به زندان زنگ زدم و متوجه شدم که رحیم را اعدام کرده اند!

بهنود شجاعی

مصطفائی در وبلاگ خود درباره بهنود نوشته است:

"او مادر نداشت. پدرش هم کاری به کارش نداشت.

یقین دارم که انسانی که مادر نداشته باشد هیچ کس را ندارد. نمی دانم برای بهنود شجاعی چه می گذرد.

او امشب در بند نوجوانان زندان رجایی شهر روی تختش دراز کشیده و مرده ای بیش نیست. او الان دستهایش را پشت سرش گره کرده و به آسمان می نگرد."

وحدتی: آقای مصطفائی، لطفا درباره وضعیت بهنود شجاعی توضیح دهید.

مصطفائی: بهنود بارها تا پای چوبه ی دار رفته، و باز به اصرار مردمی که مخالف اعدام او هستند، اجرای حکم اعدام او متوقف شده است.

در تاریخ 28/5/1384 زمانی که موکل من، بهنود شجاعی، 17 سال بیشتر نداشت به این طریق نزاعی در پارک ونک تهران رخ می دهد که یکی از دوستان موکل به نام حسام با وی تماس می گیرد و موضوع اختلاف خود با فردی به نام امید را مطرح می کند. بهنود برای حل و فصل اختلاف آنان وارد ماجرا می شود و به محل وقوع جنایت می رود و می بیند مقتول با دوستش در حال جر و بحث می باشد. بهنود آنها را جدا می کند و در حین برگشت وی، مقتول به او ناسزا می گوید و درگیری بین این دو آغاز می شود. بهنود ادعا می کند که در دست مقتول چاقو بوده است وی برای دفاع از خود تکه شیشه ای تهیه کرده و در شدت درگیری با شیشه ای که در دست داشت یک بریدگی بر روی سینه مقتول ایجاد می کند و متواری می شود. پرونده ای در این رابطه تشکیل و تحقیقات مقدماتی آغاز می گردد و در نهایت موکل بنا به درخواست اولیاءدم محکوم به مرگ می گردد.

دو اظهاریه، برای اعدام دو موکل

من در مورد بهنود و صفر بطور خلاصه در وبلاگ* نوشته ام.

سه روز پیش دو اظهاریه به دست من رسید.

یکی حکایت از این داشت که باید ساعت 4 صبح روز 19 مهر 1388 برای اجرای حکم اعدام بهنود شجاعی در زندان اوین حاضر شوم، و دومی درباره صفر بود که باید ساعت 4 صبح روز 29 مهر 1388 در اوین حاضر شوم که حکم اجرا شود.

صفر انگوتی

صفر انگوتی متولد 29/6/1368 است که در زمان ارتکاب جرم 17 ساله بوده است. خود او در تشریح حادثه می گوید: "...از ترسم چاقو را در آوردم بدون آنکه قصد ضربه زدن داشته باشم. به او گفتم:"وایستا ببینم حرف حسابت چیه!" ولی او نایستاد و به طرف من آمد. من دستم را به طرفش بردم. اصلا نفهمیدم چطور شد. اصلا فکر نمی کردم چاقو به وی اصابت کرده باشد. ولی از شانس بد من چاقو به یقه پیراهنش خورده بود و ومقتول تعادلش را از دست داده و به وانتی که در نزدیکی ما بود برخورد کرد و ته چاقو نیز با برخورد به وانت به گردن مقتول فرو رفته بود. من نمی دانستم باید چه کار کنم. صحنه را رها کردم و ناخواسته دویدم و به خرابه ای رسیدم. تا ساعت 12 شب آنجا بودم. به سمت منزل فاطمه رفتم و به پدر فاطمه گفتم: "من به خاطر دخترشما یک نفر را با چاقو زدم." او به من گفت:" فرار کن!" من به سمت خیابان بانک صادرات رفتم و تعدادی از دوستانم را دیدم. از آنها مقداری پول گرفتم و به سمت حرم حضرت معصومه در قم رفتم. عذاب وجدان داشتم. بعد از راز و نیاز کردن تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. به منزل آمدم و با پدرم به پاسگاه رفتم و خودم را معرفی کردم."

ریاست جدید قوه قضائیه و اعدام ها

وحدتی: آیا حضور ریاست جدید قوه قضائیه، آقای لاریجانی، تغییری در وضعیت اعدام ها ایجاد کرده است؟

مصطفائی: ظاهرا تغییر ریاست قوه قضائیه در میزان اعدام ها تاثیری نداشته است گرچه من فکر نمی کنم در کوتاه مدت بشود اظهار نظر کرد. باید بسپاریم به دست زمان و ببینیم در آینده ایشان آیا قدرت و اقتدار لازم را دارد که رعایت حقوق بشر را در دستگاه قضائی تضمین نماید.

ما ایرادهای جدی به روند این پرونده ها داریم که پیش پا افتاده نیست و برای حفظ حیثیت کشورمان از اهمیت فوق العاده برخوردار است و ایشان باید در این زمینه ها پاسخگو باشد.

حرکت ضد اعدام در ایران

وحدتی: در حال حاضر چه فعالیت هایی در مخالفت با اعدام در ایران صورت می گیرد؟

مصطفائی: ما هر کاری از دستمان برآید انجام می دهیم. گروه های مختلفی هستند که برای رضایت گرفتن و غیره فعالیت می کنیم تا جلوی اجرای حکم را بگیریم.

اعدام بخصوص در مورد اطفال زیر 18 سال بدلیل اینکه یک مجازات خشونت آمیز است مقبول عامه نیست و فکر نمی کنم بجز عده معدودی در مواردی که شخص قصد قبلی نداشته و قتل اتفاقی رخ داده است، موافق اجرای اعدام باشند. در کشور ما خیلی ها موافقتند که اگر یک نفر با قصد قبلی جنایتی را انجام داد و به گونه ای بود که این جنایت امنیت جامعه و یا کشور را بهم بریزد، قصاص شود. چنین موردی را اکثریت مردم می پذیرند. اما در موارد دیگر، بیشتر مردم تمایلی به اجرای حکم اعدام ندارند بخصوص اگر شخص قصد مجرمانه برای قتل و نتیجه ی حاصل شده از عمل خود را نداشته باشد، مثل بهنود و صفر و بچه های دیگر.

اینها از مواردی است که خیلی ها راضی به اجرای حکم اعدام نیستند. بنابراین کسانی که از قضیه مطلع می شوند، دست کمک دراز می کنند، از افراد عادی گرفته تا افراد دارای پست های دولتی که همه با انگیزه های انساندوستانه و شرافتمندانه می روند با خانواده مقتول صحبت می کنند که رضایت بگیرند. هر کس به نوعی تلاش می کند. مادران صلح، انجمن های دفاع از حقوق کودکان، مجموعه ی فعالان حقوق بشر، و گروه های دیگر هستند که پیگرانه و بدون انگیزه سیاسی کار و تلاش می کنند. یعنی تمام کارها با انگیزه انساندوستانه برای نجات جان این افراد و تلاشها در این راستا است که مجریان به قانون عمل کنند و یا اگر قانون ناقض حقوق بشر هست، قانون را چنان تغییر دهند که همخوان با اصول حقوق بشر باشد.


سخنی با خوانندگان:

توقف اجرای حکم اعدام بهنود و صفر در دست ماست!

اکنون به نظر می رسد تنها راه نجات جان بهنود و صفر اعتراض ماست. همانگونه که تنها راه لغو اعدام اعتراض همگانی ماست.

کسانی که مخالف اجرای حکم اعدام بهنود هستند از ساعت 4 صبح روز 19 مهرماه در مقابل زندان اوین تجمع خواهند کرد تا اعتراض آنها و مخالفت شان با اجرای حکم اعدام بهنود شنیده شود و با حضور خود مانع از اجرای حکم اعدام این جوان شوند.

دوستانی که در تهران حضور ندارند و مایل هستند مخالفت خود را با اعدام بهنودشجاعی و صفر انگوتی ابراز کنند، می توانند بطور مستقیم با شماره تلفن های دادسرای تهران تماس گرفته و از آقایان قاضی هایی که مسئول اجرای حکم اعدام هستند، بخواهند که اجرای حکم اعدام این دو نوجوان متوقف شود:
آقای جعفرزاده: سرپرست دادسرا و معاون دادستان تهران
آقای جابری: دادیار مسئول اجرای احکام
شماره تلفن های دادسرای تهران برای تماس تلفنی مستقیم با آقای جعفرزاده و یا آقای جابری:

+98 21 66974370
+98 21 66974371
+98 21 66974372
+98 21 66974373


با سپاس،
سهیلا وحدتی

 

ارسال شده توسط اشتراک Friday، October 9، 2009 حقوق بشر