بازگشت به صفحه اصلی


سرنگونی، تنها راه جمهوری اسلامی

 


       "فاتح بهرامی"

   

 

"انترناسیونال ٣٠٧"


انقلاب مردم در گامهای اول خود علیه جمهوری اسلامی ماشین این حکومت را به گل نشانده است. شکاف عمیق و از هم گسیختگی درونی این رژیم دیگر قابل ترمیم نیست. جمهوری اسلامی نمیتواند خود را از این مخمصه نجات دهد، نمیتواند یک دوره دیگر حتی مانند یکسال قبل حکومت کند. چرا اینطور است؟ آیا قدرت سرکوب ندارند؟ امکان سازش بین جناحها وجود ندارد؟ آیا نمیشود با عقب نشینی مختصری سر مردم را شیره بمالند و مثلا یکی مانند موسوی یلتسین بشود و حکومت را نجات دهد و مردم را بخانه بفرستد؟ پاسخ این سوالات و امثال اینها منفی است، و دلایل آن قابل توضیح است.


۱- نقش انقلاب:

جناحهای رژیم همیشه در اشکال مختلفی از دعوا بر سر سهم بیشتر در چپاول مردم تا اختلاف بر سر سیاست و مسائل مربوط به آن جنگ و جدال داشته اند. اما پس از پایان جنگ ایران و عراق یک عامل مهم دیگر در دعوای جناحها بر سر بقا و نحوه برخورد با مردم معترضی بود که برای سرنگونی رژیم قد علم کرده بودند. در واقع از دوره خاتمی باین طرف یک دلیل مهم دعوای جناحها بر سر نحوه برخورد به جنبش سرنگونی طلبانه مردم بوده که آنزمان ما آنرا "جنگ بازنده ها" نامیدیم. مبارزه کارگران و مردم آزادیخواه علیه جمهوری اسلامی نیز هیچ زمانی متوقف نشد، اما از ۱۸ تیر ۱۰ سال پیش در ابعاد یک جنبش توده ای علیه جمهوری اسلامی قد علم کرد که کل معادلات سیاسی در ایران را تحت تاثیر قرار داد. حزب کمونیست کارگری ایران از کنگره چهارم خود روی چشم انداز انقلاب در ایران تاکید کرد و دائما برای تعمیق "نه" مردم، به چپ چرخیدن جنبش سرنگونی و تقویت خط و حرکت انقلابی تلاش کرده است. خطوط کلی سیاست حزب برای پیشبرد خط انقلاب و تلاش برای آماده شدن و به پیروزی رساندن آن را میتوان در اسناد کنگره های پنجم و ششم و پلنومهای حزب در چند سال اخیر مشاهده کرد.
 


انقلابی که در کنگره چهارم حزب چشم انداز آنرا تاکید کردیم امروز آغاز شده است. همه میبینند که "بالائی ها" دیگر نمیتوانند حکومت کنند و "پائینی ها" نمیخواهند. مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی و جمهوری اسلامی نمیخواهیم به شعار و حرف روزمره مردم بدل شده است. البته گروههای معدود پرتی که نفعی در پیروزی انقلاب برای خود نمیبینند این انقلاب را نه تنها انکار میکنند بلکه موج میلیونی مردم در خیابانها را به جناحهای رژیم وصل میکنند تا سیاست دست راستی "در خانه بمانید" را باز هم تکرار کنند. امروز حتی بخشی از درون خود رژیم اذعان میکند که جنگ مردم با حکومت ربطی به انتخابات و تقلب آن ندارد. همه میدانند که مردم کل حکومت اسلامی را نشانه گرفته اند و میخواهند آنرا سرنگون کنند. این انقلابی علیه جمهوری اسلامی و برای تحقق آزادی و برابری و یک جامعه انسانی است. تا به جنگ جناحها برمیگردد اینبار بدلیل شروع همین انقلاب و بصدا در آمدن شیپور سرنگونی کل حکومت جنگ آنها یک جنگ مهلک است و بهمین دلیل تاکنون بنوعی حکومت را فلج کرده است. یک نقش مهم دیگر این انقلاب روی جنگ جناحهای رژیم که کلاسیک هم هست اینست که عده ای از میان خود رژیم تلاش میکنند که خود را به مبارزه مردم وصل کنند و برای مهار انقلاب و جلوگیری از سرنگونی روی موج اعتراض مردم سوار شوند. در انقلابات همیشه کسانی و شخصیتهائی از درون خود طبقه حاکم که زیاد بدنام نباشند بجلو صحنه رانده میشوند و تلاش میکنند خود را برنگ مردم دربیاورند و به مطالبات آنان تاکید کنند تا انقلاب را به شکست بکشانند. اما در انقلاب کنونی این شخصیتها جزو سران اصلی رژیم اسلامی هستند و در دوره هائی که جنایات هولناک جمهوری اسلامی صورت گرفته خود از بانیان و مسئولین بوده اند. موسوی و رفسنجانی و کروبی و خاتمی جزو همین شخصیتها هستند و برای مردم شناخته شده هستند و از اینرو نمیتوانند حتی بعنوان خاکریز کوچکی در مقابل مردم عمل بکنند. خصوصیت نقش اینها اینست که جنگ جناحهای درون رژیم را تعمیق کنند و علیرغم میلشان بعنوان فاکتور تسریع کننده سرنگونی کل حکومت نقش ایفا کنند. اینها قرار است نقش فرشتگان نجات رژیم باشند اما عکس آن درست است و این تناقض بخاطر اینست که جامعه علیه کل رژیم اسلامی بپاخاسته است و مردم از هر امکانی برای ضربه زدن به این حکومت استفاده میکنند.


۲- سازش ممکن نيست!
 


تا زمانیکه جمهوری اسلامی سرنگون شود عاقبت جنگ کنونی جناحها که بشدت تعمیق شده یا با سازش بین آنها یا با پیروزی یک جناح بر جناح دیگر میتواند به سرانجامی برسد و راه میانه ای نیست.
 


سازش، باین معنی که جنگ کنونی را خاتمه بدهند و یک دوره نسبتا طولانی جمهوری اسلامی حکومت بکند امکانپذیر نیست. اولا این دعوا دربالاترین سطح رژیم اسلامی در جریان است و ثانیا ابعاد گوناگونی دارد. خامنه ای در راس "نظام" یک پای این جنگ است و اساس دعوا بر سر وجود این ولی فقیه است. در طرف مقابل نیز رفسنجانی قرار دارد که مهمترین مهره حکومت اسلامی است. ثانیا، جنگ اینها علنی است و در مقابل جامعه پته همدیگر را روی آب انداخته اند. خامنه ای در نماز جمعه خود تهدید کرد که فرد پشت صحنه را معرفی میکند و علیرغم اینکه حرفهای احمدی نژاد علیه رفسنجانی را نادرست خواند اما تهدید وی رو به رفسنجانی بود. رفسنجانی نیز در خطبه اش در نماز جمعه بگفته یزدی زیر قول و قرارش زد و علیه دولت حرف زد و پز دفاع از آزادی دستگیرشدگان را بخود گرفت. این دومی تماما مشروعیت عملکرد احمدی نژاد و نیروهای سرکوب تحت فرماندهی وی را زیر سوال برد و نقطه مقابل خامنه ای بود که مردم را تهدید کرده بود. بعلاوه حرفهای رفسنجانی اساسا باین معنی بود که قصد کوتاه آمدن ندارد و جواب سربالا به خامنه ای داد و با عکس العمل تند یزدی و طرفداران خامنه ای شد. از طرف دیگر کل حرف و عملکرد احمدی نژاد و نیروی سرکوب جزو پرونده خامنه ای و توافق وی محسوب میشود و در طرف مقابل آنچه موسوی و کروبی و خاتمی و دوخرداد سابق میگویند جزو توافق و پشتیبانی رفسنجانی نزد جناح دیگر است. بعبارت دیگر خامنه ای و رفسنجانی بنوعی رهبر دو جناح متخاصم هستند که البته درون هر کدام از این جناحها اختلافات و مسائل متعددی وجود دارد. از طرف دیگر خامنه ای در این دعوا مستقیما احمدی نژاد و نیروی سرکوب وی از سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات تا بسیج و لباس شخصی را نمایندگی میکند و موسوی و کروبی و رفسنجانی ژست مخالفت با سرکوب مردم را میگیرند و باصطلاح از حقوق مردم طرفداری میکنند. دلیل اینهم روشن است. مقابله جناح رفسنجانی با خامنه ای با برگ طرفداری از مردم هم موقعیت بهتری برای آنها در مقابل جناح خامنه ای بوجود میاورد و هم برای حفظ خود به آن نیاز دارند. همین فاکتور، علیرغم اینکه هر دو جناح میدانند که مردم علیه کلیت رژیم اسلامی به میدان آمده اند، به جناح رفسنجانی اجازه نمیدهد بسادگی با خامنه ای سازش کند و احمدی نژاد سر جایش باشد. این مساله گرچه خدمتی به حفظ نظام نمیکند و این جزو تناقضات جمهوری اسلامی است اما جناح رفسنجانی آنرا بعنوان یک فرصت برای کنار زدن یا عقب نشینی حریف ارزیابی میکند.
 


ثالثا، در همین دو ماه اخیر بدستور خامنه ای و احمدی نژاد انسانهائی در خیابانها و شکنجه گاههای جمهوری اسلامی جانشان را از دست دادند و عده زیادی در زندان و زیر شکنجه هستند و از کسانی در زیر شکنجه "اعتراف" گرفتند. جناح رفسنجانی موسوی تعدادی از جانباختگان و شکنجه شدگان را به طرفداران خود منتسب میکنند، و خود این مستقل از درستی و نادرستی آن بمعنی اینست که یک طرف مدعی است که جناح مقابل از او کشته است و شکنجه کرده است. این یعنی جنگ دو جناح خونین است و اگر جناح خامنه ای توانش را داشته باشد ابائی از کشتن جناح دیگر نیز ندارد، حتی برای اینکه مردم را سرکوب کند باید از جناح مقابل بزند. قبلا نیز هم احمدی نژاد تهدید کرده بود که اطرافیان رفسنجانی را دور شهر میگرداند و هم اینطرف به محاکمه احمدی نژاد اشاره کرده بودند.
 


مجموعه فاکتورهای فوق بر این واقعیت تاکید دارد که راه سازش این جناحها بسته است. فقط با کنار رفتن احمدی نژاد امکان سازش موقت وجود دارد اما این بمعنی قبول شکست از جانب خامنه ای و جمع شدن بساط اوست و منتفی است. از اینرو لگدزنی های اخیر احمدی نژاد به خامنه ای این شایعه را مطرح کرده است که این لگدزنیها یک طرح ساختگی خود رژیم است که مبنای کنار رفتن احمدی نژاد بشود تا هم امکان کوتاه آمدن رفسنجانی فراهم بشود و هم خامنه ای با شکست فاحشی مواجه نشود. اما برکناری احمدی نژاد از طریق خامنه ای ممکن نیست، مجلس هم اگر رای عدم کفایت او را بدهد کل جناح راست بهم میریزد و پیچیدگی و درماندگی جناح راست و کل حکومت بیشتر میشود.


مسائل اخیر بین خامنه ای و احمدی نژاد حول عزل و نصب مشائی نیز یکی از معضلات جدید رژیم است که بتنهائی پتک سنگینی بر سر جمهوری اسلامی بود. در متن دعواهائی که بین دو جناح وجود داشت و در شرایطی که احمدی نژاد مورد حمایت کامل خامنه ای بود علنی شدن نامه خامنه ای در مخالفت با تصمیم احمدی نژاد درباره منصوب کردن مشائی به معاون اول رئیس جمهور بمعنی بی اعتبار کردن احمدی نژاد توسط خامنه ای بود. در مقابل نیز، یک هفته بی اعتنائی احمدی نژاد در پاسخ به درخواست خامنه ای برای عزل مشائی و سرانجام منصوب کردن مشائی به پست جدید مشاور و رئیس دفتر رئیس جمهور یک دهن کجی آشکار به خامنه ای بود. در ظرف همان یک هفته تاخیر پاسخ احمدی نژاد اعتراضات و انتقادات زیادی از جانب رسانه ها و افراد جناح راست علیه احمدی نژاد جاری شد و حتی بسیج چند دانشگاه احمدی نژاد را تهدید کردند که فقط به تذکر شفاهی بسنده نمیکنند و عمل خواهند کرد. ماجرای مشائی نه تنها احمدی نژاد و خامنه ای را بجان هم انداخت بلکه به معضلات جدیدی در داخل دولت منجر شد. برکناری اژه ای وزیر اطلاعات و صفار هرندی وزیر ارشاد و همچنین برکناری تعدادی از مسئولین در وزارت اطلاعات بدلیل اعتراض وزاری کابینه احمدی نژاد به تاخیر احمدی نژاد صورت گرفت. حتی معاون اژه ای پست وزارت اطلاعات را قبول نکرد و احمدی نژاد خود مسئولیت وزارت اطلاعات را بعهده گرفت. جالب اینست که تمام این اتفاقات درون دولت ظرف حدود یک هفته به پایان دوره اول ریاست جمهوری وی انجام شد که مسائل جدیدی را برای رژیم ایجاد کرد. اینها ناشی از بی عقلی و دیوانگی احمدی نژاد نیست بلکه وضعیت رژیم آنچنان درهم ریخته است که امکان چنین مانورهائی را بوجود آورده است. بعلاوه بنظر میرسد که اقدامات اخیر احمدی نژاد یک قدرت نمائی در مقابل خامنه ای است اما این نشان قدرت احمدی نژاد نیست بلکه بمعنی بی اعتبار شدن خامنه ای حتی نزد احمدی نژاد است. جمهوری اسلامی جز سرنگونی راهی در مقابلش نیست.
 


اما اگر امکان سازش وجود ندارد آیا یک جناح میتواند بر جناح دیگر پیروز بشود؟ پاسخ این را بسادگی در تجربه حیات دوازده سال گذشته این حکومت میتوان دید. خامنه ای در این دور اخیر اگر امکان پیروز شدن بر جناح مقابل را داشت حتما تاکنون پیروز شده بود زیرا با تمام قدرتش از طریق احمدی نژاد بمیدان آمد اما مفلوکتر از قبل سر جایش ایستاده است. پیروزی طرف مقابل نیز، یعنی کنار رفتن خامنه ای و ولی فقیه دیگر تماما بمعنی کنار رفتن جمهوری اسلامی است. انتهای جنگ این دوره جناحهای رژیم اسلامی انتهای حاکمیت جمهوری اسلامی است.
 



۳- رژیم قدرت سرکوب ندارد
 


بدون شک این رژیم باز هم جنایاتی از قبیل آنچه که در همین دو ماه در خیابانها و زندانها مرتکب شد انجام خواهد داد اما قطعا قدرت سرکوب حرکت انقلابی مردم را ندارد و امکان متوقف کردن اعتراضات مردم از طریق سرکوب مطلقا برای این حکومت ممکن نیست. اولا در میان نیروی سپاه پاسداران در همین مدت عده ای از ترس آینده استعفا دادند و همین نشاندهنده وضعیت نامناسب این ارگان و وقوف عناصر آن به عاقبت رژیم است. ثانیا هر کدام از جناحهای رژیم در بدنه و رهبری سپاه آدمهای خود را دارند و سپاه در واقع یک نیروی یکدست و منسجم نیست و این قدرت این ارگان سرکوب را هم در مقابل مردم و هم در جنگ بین جناحها محدود میکند. مهمتر اینکه مردم در ابعاد میلیونی بمیدان آمده اند و نیروهای سرکوب نه جرئت درافتادن با این موج را دارند و نه قدرتش را دارند، تازه هنوز مردم دست به اسلحه نبرده اند. نفس مسلح بودن نیروی سرکوب رژیم امکان هر مانوری و جنایتی را به اینها نمیدهد. مزدوران لباس شخصی و سپاه هم اکنون باید به فکر این باشند که خود را از دست مردم پنهان کنند. تازه هنوز مبارزاتی از نوع اعتصابات فلج کننده کارگری شروع نشده است. این رژیم با موج جمعیت بجان آمده مواجه است و نمیتواند با پلیس و نیروی سرکوب مزدور آنرا بخانه بفرستد. تمام توان این نیروی سرکوب همانست که مردم آنرا در ۳۰ خرداد دیدند. نیروی سرکوب رژیمی که هم در میان سران آن هم در خود ارگانهای سرکوب و وزارت اطلاعات آن تشتت و چند دستگی وجود دارد روحیه ندارد و در شرایطی که حتی از زبان فرماندهان سپاه پاسداران دائما خطر سرنگونی نظام و تزلزل حکومت گفته میشود آنگاه افراد آن به آینده و حساب پس دادن به مردم میاندیشند. اگر خامنه ای و جناح او خود را مجبور ببیند که دست به اقدامات نظامی جنون آمیز بزند آنگاه فقط شمارش معکوس برای پایان حیات ننگین حکومتشان را شروع کرده اند.

 

این حکومت باید برود!
 


جمهوری اسلامی حکومت ۳۰ سال کشتار و جنایت و چپاول و ستم و تبعیض است. و امروز هم دارد تمام خصوصیتهای حکومتهای در حال سرنگونی را از خود بروز میدهد. جوانی را که حتی بگفته خود سران رژیم یک بسیجی بوده پس از له کردن صورت و بدنش در زیر شکنجه اعلام میکنند که بدلیل مننژیت مرده است. این جانیان تلاش میکنند تا از خانواده جانباختگان تعهد بگیرند که مرگ فرزندشان را جائی اعلام نکنند و یا حتی خلاف واقعیت اعلام کنند تا جنازه آنها را پس بدهند. تا حدی از مردم و از خبر مرگ یک نفر که بدست مزدوران کشته شده وحشت دارند که جنازه را گروگان میگیرند و روی خانواده جانباخته فشار میگذارند، اما این خانواده ها خبر را به رسانه ها ارسال میکنند و آنرا افشا میکنند. این رژیمی است که بنا به خبر جدیدی یک تاجر معادل ۱۸ میلیارد دلار (۲۰ تن طلا و ۱۰ میلیارد دلار اسکناس) را از ایران خارج کرد و به ترکیه برد که توسط دولت ترکیه توقیف و خبر آن اکنون منتشر شده است. این پول با احتساب ۲۰۰ هزار تومان بعنوان متوسط حقوق هر کارگرمعادل حقوق یکماه ۹۰ میلیون انسان است. یعنی فقط در یک فقره از خارج کردن پول و طلا توسط یک تاجر میتوان حدود سه ماه حقوق کل مزدبگیران جامعه ایران را پرداخت کرد! اما چه کسی بجز دولت و بانک مرکزی جمهوری اسلامی ۲۰ تن طلا دارد و میتواند آنرا نگهداری کند و از مرز خارج کند؟ اینها میدانند که حکومتشان رفتنی است و دارند محموله های پر از دلار و طلا را خارج میکنند.


مردم ایران نه تنها این رژیم را نمیخواهند بلکه برای تحقق آزادی و برابری بپاخاسته اند. انقلابی که میرود بساط جانیان حکومت اسلامی را جمع کند انقلابی است برای برپائی یک جمهوری سوسیالیستی یعنی یک حکومت انسانی که حرمت و رفاه و آزادی و برابری انسانها را تامین میکند. در اولین گام این رژیم را باید سرنگون کرد. پیروزی این انقلاب اکنون درگرو متحد شدن کارگران و همه مردم آزادیخواه زیر چتر حزب کمونیست کارگری است. طبقه کارگر ایران همراه حزب خود باید گام بلندی در جهت درهم شکستن این حکومت جهل و خرافه ضد انسان بردارد، و کلیه مردم آزادیخواه باید دور حزب کمونیست کارگری جمع شوند تا پیروزی بر این حکومت را تضمین و تسریع کنیم.*