بازگشت به صفحه اصلی


 


جواب به مقاله ی درباره ی حضور مخملباف در پارلمان اروپا و نامه ی منتقدین
 

"بصیر نصیبى"



یکی ازخوانندگان تارنمای سینمای آزاد به من اطلاع داد که آقای علی اوحدی در مقاله ای جوابگوی نامه سرگشاده جمع ما به اتحادیه اروپا بوده است. کمی به ذهن فراموش کارم فشار آوردم تا بیادم آمد که جناب ایشان سابقه کار بازیگری وتئاتر دارد -میزان توانائی هنری اش در این زمینه ها موضوع بحث ما نیست- وباز کمی بیشتر که تامل کردم بیاد آوردم که من سالها قبل برنامه ای تنظیم کردم پیرامون مسایل سینما در جمهوری اسلامی که به اصلاح به صورت تور سینمایی از هامبورک آلمان شروع شد وبعد ازآرهوس وکپنهاک( دانمارک) و یوتوبوری(سوئد) در اسلو( نروژ) به پایان رسید.

در کپنهاک همین آقای اوحدی میزبان من بود اما از او که در این سالها دیگر مقاله ای در سایت ها چاپ نمی شد حالا چطور یک دفعه در مورد این نامه سر گشاده آقای تئاتر ساز به میان گود آمده است؟ خیلی کنجکاو شدم در یابم واکنش وی نسبت به جنایت های این سالهای رژِیم چه در 18 تیر78 که همین باند خاتمی سرکوبش کرد وبمب گذاری در آرژانتین وترور در میکونوس که رفسنجانی وخامنه ای باعث وبانیش بودند و جنایت در دهه 60 که موسوی مسئولش بود،ترور های خارج از کشور و سرکوب مداوم جنبش زنان،کارگران ،معلمان... که کلیت رژیم در دستورکارشان بود و... صد ها جنایت نظام چگونه بوده است ؟وقتی هم رفتم در گوگل وروی نام حضرتش کلیک کردم به مطلب مستقلی در این زمینه ها از آقای اوحدی برخورد نکردم. حالابرویم سراغ اعتراضیه اخیر ایشان.

هر کس می تواند نسبت به هر نوشته ای ازجمله اطلاعیه ما واکنش نشان دهد. در باره اطلاعیه ما هم که خطاب به اتحادیه اروپاست در وهله اول اتحادیه اروپا که مخملباف را پذیرفته موظف است جواب بدهد. می دانیم که طفره خواهد رفت ولی ما مصمم هستیم با جدیت این خواستمان را پی گیری کنیم ،همین طور آقای مخملباف که در این نامه بخشی از اسناد مرتبط با پیشینه او شکافته شده نه فقط محق است به اعتراض ما جواب بدهد بلکه اگر اسناد را غیر واقعی ارزیابی می کندچه بهتر علیه مدعیان اسناد منتشر شده اقدام قانونی بنماید واین اقدام وی با استقبال ما هم مواجه می شود. دیگران هم ممکن است با محتوای نامه مخالف باشند ونظرشان را منعکس کنند که البته قصدشان را می توان این چنین معنا کرد که چون انحرافی در اندیشه نویسندگان نامه سراغ گرفته اند وظیفه خود دانسته اند جلوی ضرروزیان اجتماعی نامه را بگیرند وگرنه ایشان که نمی توانند وکیل و وصی محسن مخملباف باشند که خودش را تبعیدی می داند ودر پاریس زندگی می کنند آنقدر هم زبان دراز است که با گستاخی خودش را نماینده ی همه مردم ایران مینمایاند.

حالا ببینیم اعتراضه ایشان امتیازی برای خوانندگان دیگر دارد؟ من تصور نمی کنم اصلاآقای اوحدی درست نامه را خوانده باشد فقط با دیدن عنوان مطلب به دلایلی نا مشخص عصبی شده و فوری هم دست به قلم برده وآنچه دل تنگش میخواسته روی کاغذ آورده است برخی جاها که اصلا نظر های سیاسی اش را گنجانیده انگار شک داشته که اگر مستقیما نظریه سیاسی صادر کند چندان توجهی بدان نشود و به ناچار زیر عنوان دفاع از مخملباف پناه گرفته است. من برخلاف آقای اوحدی جو اب به ایشان را به تامل در نوشته شان تنظیم می کنم هر چند نوشته انقدر مغشوش است که خواندن سریع آن هم خواننده کنجکاو را کلافه می کند چه برسد به تامل روی آن.

ایشان در ابتدای جوابیه مرقوم فرموده اند:

«تا آنجا که من خبر دارم و خوانده ام، آقای محسن مخملباف در این چند هفته، دوبار به پارلمان اروپا دعوت شده، بار اول به همراهی خانم ساتراپی »

ما در نامه خودمان کجا اشاره ای به مرجان ساتراپی کرده ایم؟ اگر جواب ایشان به نامه منتشر شده جمع ماست پس چرا پای مرجان ساتراپی را به میان می کشد ؟تازه به او هم رحم نمیکند واز سند جعلی که ساتراپی به پارلمان ارایه داده پرده برمی دارد اما معلوم نیست چرا برخلاف وظیفه ی اجتماعی خودتا حالا این ادعای مهم عیله ساتراپی را مطرح نکرده بود؟ در همین ارتباط اوحدی نوشته است:

«...از جمله ی این کمبودها، یکی هم استفاده ی خانم ساتراپی از یک سند جعلی علیه حکومت اسلامی در پارلمان اروپا بود»

بعد میافزاید:

«با این همه تردید ندارم که بسیاری دیگر که احتمالن می توانستند بهتر از آقای مخملباف و خانم ساتراپی از این موقعیت استفاده کنند، نه از سوی پارلمان اروپا دعوت شده اند، و نه شاید به اندازه ی ایشان مقبولیت و شهرت جهانی داشته باشند که انتظار داشته باشیم در آینده از آنها دعوت بشود»

ایشان که به اعتراف خودشان ازنحوه دعوت از مخملباف اطلاع دقیق ندارند پس چطور با بهم وصل کردن چند واژه ی اما ،اگر ،شاید، احتمالن خود را محق به جوابگویی به نامه ای مینماید که متکی است به استناد دقیق با ذکر منابع، البته حتم دارم سوابق دقیق مخملباف برای اعضاء پارلمان اروپا کاملا روشن نبوده اما اگر هم روشن بود باز هم از دعوت آقا محسن سر باز نمیزدند ( البته خیلی از ایرانیان به خصوص نسل جوان بطور دقیق نمیدانند که او چه بوده .چه می کرده است. حتا دربروشور وکاتالوگ فستیوال ها هم زندگینامه واقعی مخملباف هیچگاه مطرح نشده است. ما امید واریم بتوانبم لااقل چهره وی را برای نسل جوان معترض که از احساس پاکش لابی های جناح موسوم اصلاح طلب اسلامی سوء استفاده می کنندشفاف کنیم.) اما در باره مقبولیت آقای مخملباف نزد مقامات اتحادیه من چیزی نمیدانم و این واژه در فرهنگ نامه اینترنتیی معین -دهخدا اینطور معنا شده است -ماخوذ از تازي ، خوشگلي . زيبايي . پسنديدگي و شايستگي-. نمیدانم آقای اوحدی کدام معنا را شایسته مخملباف میداننداما چه خوب که به مقبولیت نامبرده رضایت داده اندواز محبوبیت وی سخنی نگفته اند.

.اما ما شهرت بین المللی مخملباف را انگیزه پذیرش وی در اتحادیه نمیدانیم اصولا شهرت این کارگردانان از چهار چوب محافل روشنفکری و تماشاگران جشنواره ها فرا تر نمی رود .حتا آنها که جوایزی مثل نخل طلای کن ویا شیر ونیز وخرس برلین را برایشان جور کرده اند هم شهرت فراگیر ندارند چه برسد به این جناب که هر چه زور زد نتوانست به این گونه امتیاز ها دست بیابد. این آقایان وخانم های سیاست مدار هم که حتا فیلمسازان دیار خودشان ، جز چند نام خیلی مطرح را نمی شناسند چه برسد به سینماگران سینمای گلخانه ای جمهوری اسلامی. نه آقای اوحدی مقدمات حضور ایشان را از ما بهتران فراهم آوردند. اتحادیه اروپا دل نگران تغیر نظام جمهوری اسلامی واز دست رفتن سهم گسترده اش در چاپیدن مردم محروم ماست . جریان قوی ای در اروپاوامریکا میخواهد این امید واری را به این ها بدهد که اگر راه را به تسلط اصلاح طلبان سابق وسبز پوشان کنونی بگشایند منافع سرشار آنان حفظ خواهد شد. این چنین است که بودجه های گسترده ای برای برگشت اوضاع به نفع موسوی که با صراحت می گویند پاسدار اندیشه های امام جماران است هزینه می شود بنابر این محسن مخملباف با آن پیشینه معلومش امکان نطق در اتحادیه را می یابد. همچنان که احمدی نژاد -به قول خانم مرکل صدر اعظم آلمان مینی هیتلر- هم سخنران نشست سازمان ملل در نیویورک می شود.

ماست مالی ویا ماله کشی

این شیوه هم در دنیای سیاست رایج است که وقتی مقامات سخنی میگویند که انعکاسش نتیجه ی منفی دارد. کسانی دیگر ماموریت می یابند که آنچه گفته شده را ماله کشی کنند. وقتی موسوی با صراحت حساب حامیان خارج از کشور رژیم را از ما ضد انقلاب های متواری که نمیخواهیم سر به تن کلیت نظام پوسیده ی جمهوری اسلامی باشد جدا کرد. نوری زاده ادعا کرد که این اطلاعیه جعلی است (البته اسماعیل نوری علاسر جایش نشاندش) لابی های بخش خوب رژیم هم سعی کردند تا ازانعکاس این اطلاعیه واقعی جلوگیری کنند. بخش پایانی اطلاعیه موسوی را باز تکثیر می کنم:

«من کاملاً بر این نکته واقفم که خواسته مشروع و برحق شما هیچ ارتباطی با فعالیت گروههایی که معتقد به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نیستند، ندارد. بر شماست که صفوف خود را از آنان جدا کرده و اجازه سوء استفاده از موقعیت کنونی را به آنان ندهید »جدا شده از اطلاعیه موسوی

حالا محسن مخملباف ادعا می کند نماینده مردم ایران است وآقای اوحدی هم با تفسیر وتعبیر های ضد ونقیص میخواهد این ادعا وگنده گویی مخملباف را ماست مالی کندو می نویسد:

« با این همه تمامی تردید در زمینه ی آنچه آقای مخملباف گفته، ناشی از ترجمه مطلب از فارسی به یک زبان اروپایی ست. (من ایران یا ایرانیان را نمایندگی می کنم، به معنی آن نیست که من نماینده ی ایران یا ایرانیانم. » عجب!!)

در جای دیگر ایشان میفرمایند:

«آنچه مرا به نوشتن این یادداشت واداشته اما، تشکر ازآقای مخملباف و خانم ساتراپی و امثال آنها نیست، بلکه بیشتر ناشی از دلشکستگی کاملن شخصی من از چند نفری ست که طی نامه ای سرگشاده به پارلمان اروپا، به تخطئه ی عمل آقای مخملباف پرداخته اند...»

من بطور خلاصه نحوه تهیه این نامه وجمع آوری امضاء ها را نقل می کنم.

متن حاضر با تفاهم ودخالت اعضاء «کانون سینماگران در تبعید» بعد از بحث وتبادل نظر آماده شد پس ما نسبت به بند بندنامه سر گشاده احساس مسئولیت می کنیم .میدانیم که اطلاعیه های بسیاری منتشر می شود با امضا های وجبی . من وما برای تائیداین اطلاعیه در پی کسب امضاء های کیلومتری نبوده ایم. شورای ما ،قصدش را با جمع محدودی در میان گذاشت و با استقبال وهمراهی اکثریت آنها مواجه شد. 11 کانون -اکثرا شناخته شده ی فرهنگی و 52 نام با اعلام شغل وحرفه شان بیانیه را امضا کرده اند، همین میزان همراهی برای هدف ما کفایت می کرد.

اما چراآقای اوحدی این جمع را فقط چند نفر میدانند؟ دیگر اینکه چرا ایشان قصد مارا تخطئه نامیده اند؟ ایا اسناد ارایه شده ساختگی بوده؟ این اسناد را که ما ار خودمان در نیاوردیم منابع هم که در همین نامه ذکر شده است، پس اگر ایشان اصلا نامه را نخوانده اند وبا رویت عنوان نامه از سر دل شکستگی اقدام به جواب گویی کرده اند خوب تقصیر ما چیست.؟

ایشان باز هم در همین زمینه تاکید می کند:

«دلشکستگی من در مورد نامه ی سرگشاده ی اعتراضی به پارلمان اروپا در این مورد، بیشتر شامل یکی دو نفری می شود که می شناسمشان»

آقای اوحدی اذعان می کند یکی دونفر را بیشتر از این جمع نمی شناسد. اگر میزبانی من از حافظه شان خط نخوره باشد علاوه برمن حد اکثر یک نفر دیگر را می شناسند. از دو حال خارج نیست یا افراد انقدر کارشان کوچک وحقیر بوده که طبع مشکل پسند آقای اوحدی را راضی نکرده یا آقای اوحدی انقدر از جریان های روز جدا بوده که هیچ فعال در تبعید را نمی شناسد؟

اما انگار حافظه شان فقط برا ی شناسایی سروش همچنین حجاریان، گنجی، سحرخیز، شمس الواعظین، عمادالدین باقی و..و..و تواناست امابرای شناختن سایه سعیدی سیرجانی که پدرش را با شقاوت همین سیستمی که حجاریان ها، گنجی ها وشمس الواعطین ها، عما دباقی ها، سحر خیزها بنیانگذارش بودند کشت دچار اختلال می شود!

ایرج جنتی عطایی ترانه سرای برجسته چند سال دیگر باید ترانه سرایی کند تا علی اوحدی او را بشناسد؟ محمد شمس چند ارکستر بزرگ را باید رهبری کند تا از آقای اوحدی نمره قبولی بگیرد، فرهاد مجدآبادی وحسین افصحی باید چند سال دیگر در زمینه تئاتر تجربه اندوخته باشند تا صدایشان به گوش امثال آقای اوحدی برسد؟ عباس سماکار چند سال دیگر باید درزیر شکنجه ساواک میماند تا مورد شناسایی مشکل پسندان قرار میگرفت؟ داریوش شیروانی چند سال دیگر باید فیلم بسازد ،آهنگ، بسازد ،ساز بنوارد تا اوحدی ها در حد دار ودسته خاتمی بشناسندش ویا فعالان سیاسی که به جمع ما پیوستند ،فریده هرندی، آذر درخشان، جابر کلیبی ،بهروز سورن،. مینا زرین و… و.. و.. اگر در حلقه سبز پوشان نیویورک وکنار گو گوش و ابی ثبت نام کرده بودند ایا موردتفقد آقای اوحدی قرار نمی گرفتند ؟من پوزش میخواهم که فقط نام چند امضاء کننده را نقل کردم نام تمام یاران در بسیاری از سایت ها منعکس شده ودر سایت سینمای آزاد هم با این نشانی خواهید یافت

http://www.cinemaye-azad.com

ضمن اینکه، این حق هر کس است پای بیانیه ای امضاء بگذارد ویا نه اماپذیرش دعوت ما برای امضاء در این شرایط ازحد انتظار ما فراتر بود( گزارش هایی داریم که سایت هایی که نامه را نشر داده اند با تهدید وارعاب مواجه شده اند ،چندین فحشنامه به شیوه چماقداران حکومتی هم از دلال ها وکارچاق کن ها وشبه نویسندگان به آدرس ما ارسال شده است) این نامه حتا اگر از طرف اتحادیه اروپا بی جواب بماند یک سند مهم تاریخی است برای ارزیابی نقش روشن فکران تبعیدی در راه رهایی مردم ما که از رنگ وریای رژیم ارتجاعی، نا انسان وتروریست جمهوری اسلامی به تنگ آمده اند وعرضه را به نظام جمهوری اسلامی چنان تنگ کرده اند که دیگر تا پایان عمر ننگینش در آرامش نخواهد زیست.

اوحدی می نویسد،:

«...چرا که این نامه برای من بیشتر به این معناست که چرا آقای مخملباف، و چرا من نه ؟»

علی اوحدی، امضا کنندگان نامه سرگشاده را متهم که نه محکوم می کند که حتما چون خودشان را به اتحادیه دعوت نکرده اند دچار کینه وعقده ورشگ وحسد شده اند و این موقعیت ممتاز !آقای مخملباف آزارشان داده است!.فکر نمیکنم نیاز به یادآوری باشد که ما اعتمادی به این اتحادیه وسازمان ملل ،جوامعی از این دست که در جهت منافع دولت ها حرکت می کنند نداریم اما وقتی بلندگوی این پارلمان بطور یک جانبه در خدمت شبه اصلاح طلب های حکومتی قرار میگیرد ما هم این فرصت را میخواهیم تا به اتحادیه اروپا تفهیم کنیم که مردم ایران به ناچار وهمان روزهای اول به بهانه صیانت آرایشان به میدان آمدند آنان خیلی زود از موسوی هم عبور کرده اند وسقوط رژیم را فریاد می کشند. آیا این اقدام ما را حسادت به یک باز جو ی سابق دستگاه مخوف امنیتی باید تلقی کرد؟

باز جای دیگر می نویسد:

«آیا همه ی این بریدگان از"حکومت اسلامی" بابت این که روزگاری در خدمت حکومت اسلامی بوده اند، یا امروز هم چنان مسلمان اند، باید به چوبه ی دار سپرده شوند»

اول این که چرا ایشان ادعا دارند که مخملباف، سازگارا،موسوی ونظایرشان از حکومت اسلامی بریده اند؟.چند بار دیگر موسوی باید اعلام کند که پیرو اندیشه خمینی است تا شما بپذیرید او خواستار بقای حکومت اسلامی است؟ خب حالا چطور می شود رئیس وفرمانده آقای مخملباف طالب حکومت اسلامی باشد اما فرمان برش ازحکومت بریده باشد؟

دیگر این که این تصویر را از کجای نامه بیرون کشیده اند که ما طالب اعدام حامیان جمهوری اسلامی هستیم؟ آیا آقای اوحدی معنا ومفهوم این نامه را در نیافته اند ؟ ویا خواسته اند از تاثیر این اقدام مهم کم کنند؟ نه آقا جان ما طالب اعدام هیچ کس حتا خامنه ای جنایتکار هم نیستیم .اما عاقبت هنرمندان همراه هیتلر به ما یاد آوری می کند که سازندگان پروپاکاندا فیلم هم نمی توانند ار تنبیه معاف شوند چه برسد به آدمهائی با سوابق محسن مخملباف. در این خصوص در نامه سر گشاده دو نمونه آورده ایم که به ناچار تکرارشان می کنیم.

« شما میدانید الیاکازان از برجستگان سینمای کلاسیک است. اما همین کارگردان در تسویه های مک کارتی نقش داشت، به هنگامی که میخواستند یک اسکار ویژه به او بدهند هزاران نفر در بیرون ساختمان کاخ جمع شدند وعلیه این اقدام آکادمی اسکار اعتراض کردند. لنی ریفنشتال هم یک کارگردان خلاق آلمانی بود که از اندیشه ناسیونال سوسیا لیست ها حمایت میکرد. تعداد پرو پاکاندا فیلمها ی وی هم بیشتر از مخملباف نبود، اما تا آخرین روز عمر طولانیش ننگ همراهی با فاشیست ها از دامن او پاک نشد» مگر خانم لنی ریفنشتال به خاطرساختن چند پرو پاکاندا فیلم به دادگاه متفقین فرا خوانده نشد ؟ اینکه میزان جرم مخملباف ونظایرش بیشتر است ویا فاشیست های دستگاه هیتلری در صلاحیت ما نیست اما حتم داریم رسیدگی به اعمال اینگونه مجرمین هیچگاه شامل مرور زمان نمی شود باید دادگاه در این مورد رای صادر کند ما که دادستان نیستیم. ما فقط می گوئیم یک متهم با سوابق آقای مخملباف حق ندارد خودش را نماینده مردم ایران جا بزند ودر مجامع بین المللی دم از آزادی بیان واندیشه بزند. این توقع ما نابجاست؟

سخن را کوتاه کنیم اصلا از یادم رفته بود که آقای اوحدی میزبان من بوده است ویک روز و یک شب هم از من با صمیمیت پذیرایی کرده است من پوز ش میخواهم اگر به میزبانم گاه با زبان تند سخن گفتم ، اگر شرایط حساس نبود واگر ماسک سبز آینده انقلاب نوین ایران را تهدید نمی کردو خطر به هدر رفتن خون جوانانمان را حس نمیکردم، هرگز جوابگوی مقاله های این چنینی نمی شدم . کاش ایشان مثل همه این سال ها همچنان در محدوده وبلوگ شخصی اش میماند ودر این شرایط به این شیوه تاسف بار وارد گود نمی شد. کاش و با تاسف.

واضافه کنم من دیگر به هیچ مقاله ویا اقدامی علیه نامه سرگشاده پاسخ نخواهم داد.

با درود وستایش از مردم به پا خاسته ایران.


بصیر نصیبی

25 یولی 2009 زاربروکن. آلمان

www.cinemaye-azad.com

cinema-ye-azad@t-online.de