از میان سئوالات جلسه اینترنتی حمید تقوائی

این مطلب را ناصر احمدی پیاده و تایپ کرده است

 

نگرانی مقامات رژیم از تحصیلات دانشگاهی دختران از چه رو است؟

 

جمشید هادیان : حمید تقوایی عزیز، در صحبت هایتان یکجا اشاره کردید به حرف های مقامات جمهوری اسلامی که اظهار نگرانی کرده اند از اینکه درصد دختران دانشگاهی و تحصیلکرده دارد بیشتر از مردان می شود. اما فکرتان را بقول انگلیسی زبان ها باز نکردید و تا به آخر نبردید که چرا این مقامات چنین اظهار نگرانی می کنند. من یادم هست مدت ها قبل در جایی خواندم که استدلالشان این بود که برای دخترانی که به این درجه تحصیل کرده باشند باید شوهرانی حداقل با همین درجه از تحصیل پیدا شوند، تا شوهران زیر دست زنان شان نباشند، وگرنه در بنیان خانواده مشکلات جدی ایجاد خواهد شد! بنابراین لطفا اگر لازم می دانید در این زمینه توضیح بیشتری بدهید.

 

حمید تقوائی: درست میگویید علت نگرانی آخوندها که تعداد  دختران و زنان دانشجو بیشتر از پسران و مردان شده است دلیلش همان بود که شما اشاره کردید یعنی میگفتند که وقتی این زنان فارغ التحصیل شوند آنوقت شوهرانشان از نظر درجه تحصیل از آنها عقب میمانند و این از نظر آخوندهای حاکم یک فاجعه است!  اینهم باز یکی از جنبه های دیگر اخلاقیات مذهبی اسلامی است که ریشه اش در مردسالاری است که معتقد است مرد هم از نظر درآمد و هم از نظر تحصیلات و کلا از هر نظری باید از زن خودش برتر باشد و این آخوندها هم همین را دارند مطرح میکنند.

 

ببینید همانطوری که گفتم در هر جامعه ای این نوع اخلاقیات و این فرهنگ هست منتها فرق جمهوری اسلامی اینست که در جمهوری اسلامی این موضوع به فرهنگ رسمی تبدیل شده بطوری که همه مقامات و وزرا و وکلا و دست اندر کاران حکومت بطور مدام دارند از این خزعبلات میگویند و قوانینی بر این مبنا تصویب میکنند و پلیس و کلانتری و کمیته چیها و دستگاه مجریه هم بدنبال اجرای این قوانین میافتند. این یک بعد دیگر فاجعه است  و یکبار دیگر نشان میدهد که جدایی مذهب از دولت از چه اهمیت ویژه ای برخوردار است. در جواب کسانی  که  میگویند  اینها همه از مذهب نیست بلکه سنت هم در ان نقش دارد و غیره و غیره باید گفت سنتها هم در بیحقوقی زن نقش  دارند اما  این به معنی آن نیست که اگر جمهوری اسلامی نبود آنوقت همچنان این سنتها ایجاب میکرد  که زنان حجاب سر کنند یا سنگسار شوند و یا ایندرجه غیرت و ناموس پرستی درجامعه وجود داشته باشد! و یا جامعه هم نگران این باشد که تعداد دانشجویان دختر از پسر بیشتر شده! همه اینها بوسیله دولت است که در جامعه تقویت و تثبیت شده و بعنوان قوانین و بعنوان مناسبات رسمی در جامعه حاکم شده است. اخلاقیات یک جامعه هر اندازه هم که عقب مانده و مردسالارانه باشد به اینجاها نمیرسد و کار را به اینجا نمیرساند کما اینکه در ایران ماقبل جمهوری اسلامی کسی نمیدانست سنگسار چی هست و کسی حجاب اجباری را نمیشناخت و کسی معتقد نبود که زن باعث فساد است و یک تار موی زن باعث تشعشع  میشود و مرد را منحرف میکند و از این خزعبلاتی که همه اینها بعنوان رئیس جمهوری و نخست وزیر و رئیس مجلس و امام جمعه و غیره و غیره هر روز دارند در آن جامعه جار میزنند! این حکومت است که عقب ماده ترین و ارتجاعی ترین و بخصوص ضد زن ترین قوانین و فرهنگ را   بر جامعه مسلط کرده و بهمین دلیل است که میگوئیم   قبل از هرچیزی باید با این مسئله تعیین تکلیف سیاسی کرد. یعنی مبارزه فرهنگی  با اسلام و با فرهنگ اسلامی و با مذهب و با اخلاقیات مذهبی باید سرجای خودش یک وجه کار باشد ولی قدم اصلی و تعیین کننده  در  جامعه ایران اینست که مذهب  از   حکومت و از قوانین و از سیستم آموزشی جامعه جدا شود و اساس مسئله اینجاست.

 

 

آیا پیروزی طبقه کارگر اجتناب ناپذیر است؟

 

جمشید هادیان ( به نیابت پوریا عزیزی): سئوالی هم هست که دوستی بنام پوریا عزیزی به من ماموریت داده اند بپرسم. سوالشان اینست که مارکس گفته است بورژوازی، یعنی طبقه سرمایه دار و اعوان و انصارش، گورکنان خود را که طبقه کارگر باشد بوجود می آورد، و پیروزی طبقه کارگر و نابودی بورژوازی به یکسان اجتناب ناپذیر است. سوال پوریا اینست که چرا اینطور می شود؟ من اتفاقا وقتی کتاب سرمایه را ورق میزدم دیدم که مارکس از کتاب مانیفست کمونیست این قطعه را در کتاب سرمایه هم نقل قول کرده که اینجا من با اجازه تان چند سطر را از ترجمه خودم میخوانم. میگوید که "کار مزدی فقط و فقط به رقابت میان کارگران متکی است. پیشرفت صنعت که بورژوازی عامل بی اختیار اما خواستار فعال آنست پراکندگی ناشی از رقابت کارگران را از میان برمی دارد و بجای آن همبستگی انقلابی ناشی از مجتمع بودن آنان را می نشاند. بدین ترتیب توسعه صنعت بزرگ مدرن دقیقا همان پایه ای را که بورژوازی با تکیه بر آن به تولید و تملک محصول تولید می پردازد از زیر پایش میکشد. لذا بورژوازی پیش از هر چیز گورکنان خود را تولید میکند. سقوط او و پیروزی پرولتاریا به یکسان اجتناب ناپذیر است". و سئوال دوستمان دقیقا همین است که اگر سقوط بورژوازی و پیروزی طبقه کارگر یا پرولتاریا اجتناب ناپذیر است پس تشکیل حزب و مبارزه و اینهمه بدبختی و خون دلخوردن برای چیست؟! خوب، بگذاریم تا این میوه بالاخره بقول معروف یک روزی برسد و خودش از درخت بیفتد!

 

حمید تقوایی:  نقل قولی کردید از مانیفست و کاپیتال که مارکس اینجور عنوان میکند که بورژوازی گورکن خود را میسازد  و ظاهرا پیروزی بدون نقش انسانها اجتناب ناپذیر است،  این اشتباهی است که بنظرم از عدم درک درست مارکس و مارکسیسم و بعبارت بهتر عمیق ندیدن قضیه و سطحی برخورد کردن ناشی میشود. وقتی ما میگوییم که در تاریخ  اتفاقی خواهد افتاد، همانطور که مثلا در تاریخ برده داری باید برمیافتاد و بالاخره برافتاد، و یا نظامهای فئودالی نمیتوانستند باقی بمانند و نماندند، و   نظام سرمایه داری هم نمیتواند باقی بماند و خواهد رفت، به این معنا نیست که در هیچیک از این نظریه ها   تاریخ منهای انسان و منهای اراده انسانها و منهای مبارزه انسانها مورد نظر هست!  نقطه اتکا و محور و اساس مارکسیسم  همین پراتیک سیاسی و عملکرد سیاسی و اجتماعی انسانهاست.  همانطور که بالاخره انقلاب فرانسه باید شکل میگرفت تاخلع ید میشد از فئودالیسم و جامعه فئودالی و فرانسه  پیش کسوت انقلابات عصر تازه  و پیشکسوت انقلابات بورژوایی علیه فئودالیسم شد، علیه بورژوازی هم انقلاباتی باید سازمان داده شوند.  و  انقلاب را در نهایت انسانها میسازند یعنی احزاب و نیروها و شخصیتها و فعالینی که  دست اندرکاران حرکتند. تاریخ بالاخره یک سیری دارد که قابل پیش بینی است ولی به این معنی نیست که اجتناب ناپذیر است. انسانها و اراده انسانها موتور و محرکه تاریخ و تحولات تاریخی است. بنابراین طبعا اگر کسی از این تئوری مارکس این نتیجه را بگیرد که پیروزی خود بخود امری اجتناب ناپذیر است و خودش اتفاق میافتد و ما نباید کاری بکنیم آنوقت هیچوقت این اتفاق و این پیروزی شکل نخواهد گرفت.

 

از زاویه دیگری هم میشود این مساله را توضیح داد. میتوان گفت که مبارزه و جنبشهای اعتراضی  هم به اندازه خود تحولات تاریخی اجتناب ناپذیر است!  مبارزه از کتاب و از تئوری درنمیاید. ممکن است روشنفکران یا کسانی که مثل طبقه کارگر، و امروز دیگر مثل توده عظیم مردم زحمتکش جامعه، تحت فشارهای اقتصادی و اجتماعی نیستند از تئوری و کتاب به انقلاب آمده باشند  ولی  اعتراض علیه وضعیت موجود   میشود گفت یک جزء طبیعی حرکت طبقه کارگر حتی برای بقای خودش هست.  طبقه کارگر برای بقای خودش  یعنی برای اینکه  بتواند سطح دستمزدهایش را حفظ کند و به فقر مطلق غلتیده نشود و خودش و خانواده اش از گرسنگی نمیرد ناگزیر است که برخیزد و مبارزه کند. جنبش کارگری و اعتراض و مبارزه علیه سرمایه داری جزیی از داده های خود سیستم سرمایه داری هست و بنابراین  اگر میگوییم که پیروزی اجتناب ناپذیر است باید بگوئیم که مبارزه هم اجتناب ناپذیر هست. و اینجا یعنی دیگر انسانها قدم بمیدان میگذارند.  یعنی روشن است و قابل انتظار است و اینطور خواهد شد که انسانهایی بلند میشوند و علیه این وضع موجود  سازمان پیدا میکنند و سازمان میدهند و آگاه میشوند و آگاه میکنند و اعتصاب میکنند و تظاهرات میکنند و بالاخره انقلاب میکنند که این نظام را عوض کنند و این هم جزئی از سیر تاریخ است. مبارزه هم بهمان اندازه ای اجتناب ناپذیر است که خود استثمار سرمایه داری اجتناب ناپذیر است.

 

 وقتی که مارکس اشاره به این میکند که جامعه سرمایه داری گورکن خود را بوجود میاورد درواقع دقیقا معنیش همین است که طبقه اجتماعی بوجود میآید که ناگزیر است مبارزه کند تا باقی بماند و برای نجات خودش ناگزیر است که کل بشریت را نجات بدهد. این طبقه تئوری لازم دارد. این طبقه افق و آرمان سوسیالیستی لازم دارد. این طبقه مارکسیسم و حزب لازم دارد و سازماندهی لازم دارد  و انسانهای واقعی دست به این کارها میزنند به این ضروریات پاسخ میدهند، به مبارزه علیه سرمایه داری دست میزنند،  و به این اعتبار به تاریخ و انقلابات شکل میدهند. نمونه بارز این امر وضعیت   جمهوری اسلامی  در ایران امروز است که میبینیم با تمام سرکوبگریها و سیاستهای ضد انسانیش نتوانسته جلوی اعتراضات و اعتصابات را بگیرد و ما  امروز میبینیم که وسیعترین و بیسابقه ترین اعتراضات و مبارزات کارگری  در جامعه ایران  در جریان است و همچنین وسیعترین مبارزات علیه بی حقوقی زن، علیه بیحقوقی جوانان و همچنین علیه مصائب دیگر در جامعه. *