فمینیسم یا سوسیالیسم، آذر ماجدی کجا ایستاده است!
مهرنوش موسوی
آذر ماجدی طاقت نیاورد که فقط با فرار از پاسخ به نقد و بیجوابی به ما، سر و ته مواضعش را در باره اعلام سمپاتی به فمینیستهای اسلامی در ماجرای لایحه خانواده به هم بیاورد. مواضعی که مورد تعرض فکری و سیاسی ما قرار گرفت. ایشان نایستاد لااقل جنازه بحثهایش را در صحنه جمع کند! تحت حمایت همهمه ایی که با فحاشی به ما، برایش ترتیب دادند، خود را لابلای جمعیت گم کرد. واقعیت این بود که جوابی هم نداشت بدهد. هرگونه رودررویی فکری با این نقد، موضع وسط نشینی ایشان را چپه میکرد. اگر از ضرورت حمایتهای خود از فمینیستهای اسلامی سخن میگفت، باید رسما حتی از اسم کمونیسم کارگری هم خداحافظی میکرد. کمونیسم با فمینیسم قابل جمع بستن نیست. اگر طرف ما را میگرفت، باید یک گودبای بلند به آنها میگفت، یک معذرت خواهی دیگر تحویل ما میداد. به ما جوابش را نداد. در حال گودبای گفتن به ما، پیامش را به جنبش فمینیستی مخابره و از آنها رفع نگرانی و کدورت کرد. ایشان برای اولین بار جرئت کرد اعلام کند که فمینیست است. فمینیستی خجول! فمینیستی میانه رو! فمینیست حاشیه جنبش فمینیستی! فمینیست هم بعله، و هم نه! فمینیست خودم هم نمیدانم چه هستم! پیام ایشان در نشریه حزبشان در این هفته این چنین میباشد: " بنظر من فقط جنبش چپ نیست که در این دو دهه تغییر کرده است. جنبش فمینیستی نیز تحولات مهمی را از سر گذرانده است. من همیشه وقتی با این سوال روبرو می شوم که آیا فمینیست هستم یا نه، پاسخ میدهم هم بله و هم خیر. بستگی به تعریف ما از فمینیسم دارد. خوشبختانه یک بخش جنبش فمینیستی که اکنون بسیار فعال شده است و سازمان آزادی زن ارتباط و فعالیت نزدیکی با آنها دارد، ربطی به آن تصور حاکم از فمینیسم ندارد. فمینیسمی که مرد را مسبب موقعیت زن می داند و با مردان دشمنی می ورزد. فمینیسمی که نزدش مرد مقصر است مگر آنکه عکس آن ثابت شود. برجسته ترین جریان فمینیستی در این فروم سازمان ابتکار فمینیستی اروپا است که در ماه مه یک کنفرانس موفق در شهر رم سازمان داده بود. "یک دنیای بهتر" در همین رابطه با من مصاحبه ای داشت. در این سازمان یک عده اکتیویست چپ، سکولار و آزادیخواه و برابری طلب گرد آمده اند. آنها همان میزان برای حقوق زنان دل می سوزانند که برای حقوق مهاجرین و پناهندگان؛ همان میزان علیه مردسالاری هستند که علیه راسیسم و استثمار. بسیاری از آنها مارکسیست هستند اما از حاکمیت ایده های مردسالارانه در احزاب چپ سنتی خسته شده اند. بنظر من این عده بطور نمونه در حزب ما کاملا راحت خواهند بود." اول اجازه بدهید ثابت کنم که آدرس ایشان برای رجوع به ماه مای برای رد گم کردن است. بعدا به تقاضای عضویتش از فمینیستها میپردازم. به این میپردازم که در هیچ کجای جهان آدم مارکسیست نمیتواند فمینیست باشد! نمیتواند هم مارکسیست باشد و هم فمینیست، یا ناسیونالیست، یا سندیکالیست و... مارکسیسم یک مجموعه عقاید الکی نیست، کمونیسم کارگری یک جنبش طبقاتی متفاوت است. اما اینجا تاکید من این است که، این مواضع مال ماه سپتامبرایشان است نه مال مصاحبه ماه مای! در ماه مای هنوز ایشان جرئت اعلام تقاضای عضویت درجنبش فمینیستی را نداشت. با وجودی که ناخنهایش را میجوید! ایشان تازه از حزب کمونیست کارگری جدا شده بود. هنوز خود را شرمنده رادیکالیسم و مارکسیسم این حزب میدید. لذا در ماه مای در مصاحبه با نشریه حزب اتحاد، بعد از شرکت در یک کنفرانس مشابه فمینیستی در شهر رم اینگونه گفت: "بطور مثال ده بیست سال پیش بحث با فمینیست ها در مورد سوسیالیسم، کاپیتالیسم و کمونیسم بسیار سخت بود. بلافاصله جبهه میگرفتند و به سختی به مباحث گوش میدادند. در رم شرایط کاملا متفاوت بود. علیرغم نقد شدیدشان به چپ بخاطر عدم نقد جنبش های مذهبی و آوانس دادن به مذهب و اسلام سیاسی، زمانی که من در یک بحث کوتاه علت تداوم موقعیت پایین تر زن را سرمایه داری اعلام کردم، یک توافق عمومی را مشاهده کردم." تصدیق میکنید که "باری به هر جهت" این دو موضع شبیه به هم نیستند. در یکی، که موضع امروز ایشان میباشد و معلوم است بعد از نقد ما، درآشکار کردن آن " تعجیل" دارد، آذر ماجدی رسما از زبان یک فمینیست، هم در باره جنبش چپ و هم در باره خود فمینیستها سخن میگوید. بر عکس در مصاحبه ماه مای اصرار دارد ایشان را هنوز در قامت مسئول حزبی با پسوند کمونیسم کارگری بشناسند. در حالیکه در ماه سپتامیر، هنوزحتی نشریه شان این سئوال را از وی نکرده که جایگاهش کجا میباشد، خود وی از خودش میپرسد و جوابش این است که بله ایشان یک فمینیست است! ( نمیدانیم جواب هم بله و هم نه در سیاست چه صیغه ایی است! هم کمونیستم هم نیستتم! هم فمینیستم هم نیستم! معمولا این جواب را کسی میدهد که میخواهد بگوید فمینیست هستم ولی رویم نمیشود، شرمنده کمونیستها هم هستم!) بعدا، از قضا دفاعش را میگذارد روی همان قسمت " فمینیست هستم" و اعلام میکند که فمینیستها خیلی هم مارکسیستند! اصلا رادیکالند! و.... این چپها هستند که سنتی و مردسالارند! اینجا دیگر نه صحبتی از نقد ضد کاپیتالیستی جهان موجود هست، نه از سوسیالیسم و کمونیسم و غیره! نخیر! ایشان تصمیمش را گرفته فمینیسم را بر چپ ترجیح بدهد. چپ را بکوبد و برای نجات فمینیسم مانیفست جدید بنویسد. دارد از صف و پنجره روبرو با این چپ حرف میزند. از فمینیستها دعوت میکند به حزبش بپیوندند.( ما که از روز اول گفتیم این حزب سیاسی نیست. این حزب سطل آشغال همه خطوط سیاسی به بن بست رسیده است، به هر جنبشی که در مقابل کمونیسم شکست خورده آدرس بدهید برود در حزب اتحاد شانه هایشان را بمالند و آب قند در گلوی نمایندگانشان کنند) درحالی که در سخنان ماه مای، هنوز این دل و جرئت فمینیستی وجود ندارد. از موضع چپ میخواهد با آنها به " توافق" برسد. بگذریم که هر دو این مواضع در اساس خود غیر کمونیستی هستند! چه آن دشمنی با چپ، چه این آشتی دادن کمونیسم و فمینیسم! سئوال من اما اینجاست که چرا ایشان دربدر و کوله پشتی به پشت، دنبال فمینیستهاست؟ به اعتقاد من سوای نقد پایه ایی که هم به "فمینیسم" ایشان و هم به " کمونیسم" ایشان وارد میدانم، کمونیسمی که به زنان می رسد، فمینیست است، به کارگر میرسد، سندیکالیست است، با ستم ملی طرف میشود، ناسیونالیست است و کیسه بوکس همه جنبشهای بورژوایی، اما سئوال اینجاست که هدف سیاسی ایشان از این سلام و احوالپرسیها چیست؟ به نظر من این جریانات که یکی ناسیونالیسم و جنبش ناسیونالیستی در کردستان را برای ابراز وجود سیاسی خود برگزید، یکی میخواهد در جنبش فمینیستی خیمه بزند، آن یکی شرمندگی بورژوا نسبت به موقعیت کارگر را در قالب مجیز گفتن از کارگر نمایندگی میکند، تحت تاثیر اوضاع سیاسی جهانی و داخلی معینی دیگر به مسالمت با چپ احتیاج ندارند. میخواهند ارابه جنبشی را که به آن تعلق دارند به اسم خودش به جلو هل بدهند. لذا دارند کاسه خود را سوا میکنند. جالب اینجاست که همگی این جریانات طبق یک فرمول همسان و با یک سیستم مشترک این کار را انجام میدهند. به گونه ایی که آدم احساس میکند صف " ضد کمونیست" در اپوزیسیون ایران دارد خود را با کمک این طیف، متحد و منسجم میکند! اولین قدم همگیشان این هست که فوری مجیزگوی صف مقابل میشوند. شب نخوابیده، صبح بلند میشوند و امر برشان مشتبه میشود که دنبال سرنگونی نظام رفتن غلط است، پوپولیستی است! قدرت سیاسی را ول کن، بگذار حجاریان ببرد، ما باید برویم آش نذری برای اعتصاب کارگران درست کنیم! مگر نه اینکه سوسیالیسم عملی نیست، حجاریان دارد دولت موقت درست میکند! رژیم جمهوری اسلامی تثبیت شده، اقتصادش دارد رونق میگیرد! طبقه کارگر فایده ندارد، برویم سر مرزها جنبش جدید از آستینمان در بیاوریم، با بحرانسازی، نوزاد قدرت سیاسی را پرت کنیم وسط جامعه! چپ سنتی است! مردسالار است! اخ است! زنده باد اصلا فمینیستها! مارکس هم فمینیست بوده! یک لگد هم حواله حزب کمونیست کارگری! این روش و منش شناخته شده یک الیت شکست خورده است که ماتریال انسانی یک جبهه ضد کمونیستی را جلو دست بورژوازی هار ایران گذاشته است. خیلی از افراد این صف شکست طلب، آه و ناله سر میدادند که علت این پریشانحالیشان مسائل فرعی دیگر است، کمبود دمکراسی درون حزبی و غیره است، الان معلومشان میشود که دردشان سیاسی است. یکی ناسیونالیسمش باعث دل پیچه اش شده نمیتوانست اسما هم کمونیست بماند، رفت تا در عراق به نان و نوایی برسد، یکی به بچه های شمال شهر راجع به نظرشان در باره " کارگر" بدهکاری داشت، رفت با سندیکالیسم آشتی کند تا بدهی اش را صاف کند، این یکی سوسیالیسم را راه رهایی زن نمیداند، آن را غیر عملی میداند، حوصله اش سر رفته، میرود تا در جنبش فمینیستی برایش صندلی جور کنند. اینها همه ترندها و خط و خطوط سیاسی هستند که جملگیشان با یک روش، با یک بهانه، با یک دشمنی، با یک مجیزگویی، با افق یک طبقه معین، میروند و در مسیر رفتنشان مسالمت دست و پا گیر با چپ را از گردنشان باز میکنند. آخر بیهوده نیست که پیشمرگه درون حزب کمونیست ایران هم، درست در تاریخی به یاد این افتاده که از بابت ابراز وجود سیاسی کمونیسم در کردستان که خودش هم در گذشته با این تاریخ عکس گرفته، ندامت کند، با آن عناد کند، که در همان تاریخ خانم آذر ماجدی به یادش افتاده چپها مردسالارند. آنهم در یک حزبی که منصور حکمت درست در مصاحبه با خود ایشان در رادیوی انترناسیونال جواب همین استدلال امروز وی را 8 سال پیش محکم داده است. ( مصاحبه را به این نوشته در انتهای آن ضمیمه کرده ام). در همان مصاحبه به خود آذر ماجدی گفت: " پرچم فمينيستها در دست کسانى است مثل هيلارى کلينتون در آمريکا، يا جنبش جناح چپ طبقه حاکمه در کشورهاى مثل انگلستان، کنار حزب لِيبر جديد هستند... اينها فمينيستها هستند. فمينيستها کسانى هستند که بخاطر فرهنگ بومى هر کشور، حاضرند حقوق زن را قربانى کنند. اينها فمينيستهاى واقعى اين دور و زمانهاند. ممکن است بعضا هم کسانى باشند راديکالتر از اين. ولى به نظر من کمونيستها - حتى بدترين نوع کمونيستها - بدهى خاصى در مورد مسأله زن به فمينيستها ندارند" واتفاقی نیست که رهبری حزب حکمتیست همان دل دردی را گرفته که حزب اتحاد! یادشان افتاده جنبش سرنگونی را ول کنند، به آن پشت کنند، علیه آن سخن بگویند، بروند دنبال چاخان کردن جمال کارگر! بیهوده نیست که دیده ایم، کسی که خودش را سالها چپ میدانسته یکهو جامانه به سر و پانتول به پا کرده، در کوههای کردستان "عمو جلال عمو جلال" میکند! این یک علامتی است که ما سالهای قبل تا می دیدیم، فوری میفهمیدیم ایشان دل درد ناسیونالیستی گرفته است. دومین قدم، همزمان با این مجیزگویی، دشنام بار منصور حکمت کردن و ناسزا به کمونیسم و چپ گفتن است. بدین گونه که به قسمی که، به بالای "عمو جلال طالبانی" در عراق شعر و گورانی میخواندند، به طرز غریبی ذم کمونیستها را کرده، یاد اشکالات و ایرادات چپ می افتادند. دو روز طول نمی کشید که ایراد و بهانه گیری به دشمنی تبدیل میشد. دقت که میکردید می دیدید که این جماعت از دم، در فاز پیوستشان به جنبشی که همیشه به آن تعلق خاطر داشتند، حتی دیگر مخاطب فحشهایشان ما نبودیم. داشتند برای صف مقابل ژست میگرفتند و خودشان را معرفی میکردند. داشتند به آنها میگفتند از سابقه چپ ایشان نترسند. ایشان آماده پیش فروش و حراجش که هست، هیچ! بل میتوانند روی ظرفیت ضد کمونیستی اش هم حساب کنند. این یک شمای کلی است که هر کسی با آن آشنا نباشد، ما میشناسیمش! آذر ماجدی و حزب اتحاد دیر آمده اند! ما می دانیم هدف از اینکه یکهو بعد از مبارزه بر علیه لایحه خانواده، حزب کمونیست کارگری آماج دشنام قرار میگیرد کدام است. ما میدانیم جرا تا این حمله کاغذی را پخ کردند، با اولین نقد، فوری پرده ها پس زده شد و خانم به اصطلاح کمونیست، فمینیست از آب درآمد. میدانیم! روی این سکویی که ما نشسته ایم، بودند متحدین حزب اتحاد که برنامه یک دنیای بهتر را کهنه اعلام کردند! دنبال مد روز بودند، سر از آخور کهنه ترین، ارتجاعیترین جنبشهای این قرن در مرز عراق در آوردند. ما این صف و نحوه و نقشه حرکتش را خوب میشناسیم. ما میدانیم معنی این عمل سیاسی چیست که درست وقتی که ما در برابر لایحه خانواده، ابهامات را پس زدیم، این بار بدون هیچ حائلی، به اسم سوسیالیسم، به اسم حزب کمونیست کارگری و چپ از حقوق زن سخن گفتیم، آذر ماجدی یادش افتاد که اول، سبیل کمپین یک میلیون امضا را چرب کند، بعدا کوله به پشت کرد تا از مجرای فمینیست بی خیال سوئدی، هپروتی های مدافع حجاب اگزوتیک زن، بنیادگراهای پیکر زنانه! جناح چپ حاکمیت دول غربی، پرچم بلند کند که بعله ایشان فمینیست است. هر چه ما اصرار کردیم که سوسیالیستیم و سوسیالیسم پرچم رهایی زن است، ایشان از چپ کمپین شروع کرد، به اعلام فمینیست بودن خودش رسید. این نتیجه تعرض ماست. نتیجه اصرار ماست به بلند کردن پرچم کمونیسم کارگری در قبال جنبش برابری طلبی! تخمیر کردیم عده ایی را! وادار به موضع گیری کردیم! ما هستیم که اصرار میکنیم اگر کسی کمونیست است به اسم کمونیست در قبال جامعه ایران از رهایی زن سخن بگوید! ما هستیم که میگوییم کمتر از سوسیالیسم را اصلا به رسمیت نمی شناسیم! زن اگر میخواهد رها بشود باید به پرچم سیاسی و اجتماعی جنبش ما بپیوندد. و این ما هستیم که درسیمای همه این به ظاهر" ارتدادها" قدرت یک خط و سیاست فکری، یک جنبش اجتماعی عظیمی را می بینیم که بدون منصور حکمت، با وجود تلفات زیاد، دستی به زانو گرفته، بلند شده، با مشت به آسمان میکوبد! قدرت یک جنبشی که باعث شده، کمونیسم کارگری خود را از شر چپ غیر مارکسی، چپ غیر کارگری بتکاند! بتکاند طرفداران ناسیونالیسم کرد را که قند در دلشان آب شده بود. هر چه سرشان را به طرف کارگر شکر برمیگردانی، طرف فقط سلیمانیه را می دید وبس! در سلیمانیه هم اتحادیه میهنی را میشناخت و نه کارگر پیشرو سوسیالیست و معترض را! بتکاند طرفداران فمینیست را که به خاطر ورشکستگی فمینیسمشان آویزان این کمونیسم شده بودند، هر کاری کردند نتوانستند روی عنصر رهایی بخش مارکسیسم این حزب رنگ بپاشند. متقاعدش کنند که به جای سوسیالیسم و رهایی به فمینیسم و جنبش اصلاحات دورغین رضایت بدهد! بگذار بتکاند از شرم خرده بورژوایی دسته جات حاشیه طبقه سرمایه دار که کارگر را برای عدم دخالت خود در سیاست سپر کرده است! پرچمی که امروز آذر ماجدی به ته صف آن رسیده مدتهاست از جانب جنبش ملی اسلامی بلند شده است. نوشین احمدی خراسانی قبل از ایشان اعلام کرد که دو جنبش، دو دسته سیاست در قبال جنبش حق زن وجود دارد. یکی جنبش تحول طلب و تغییر بنیادی نظام، یکی اصلاحات. اولی را کوبید تا به بهانه دومی خود را مستقل جا بزند! نشد! گروه میدان زنان هم همین حرف را زد. گفتند سوسیالیسم عملی نیست! لذا باید همین حکومت را چسبید! باید لایه بنیادگرایی آن را به نفع لایه توسعه طلبش ( یعنی رفسنجانی بر علیه احمدی نژاد) کنار زد. بوی لجن این ادعاهای سازش طلبانه آنقدر بلند شده که دختر 19 ساله حق طلب با شجاعت علیهشان مینویسد! این صف را ما میشناسیم، کافی است آذر ماجدی یک کمی بیشتر علیه چپ بنویسد، علیه حزب کمونیست کارگری قلم بزند، چه دیدید... خود حکمت را مردسالار و سنتی خطاب کند! آنوقت یک جایی ته صندلی سمپاتان این کمپ به ایشان میدهند! خرج فمینیست شدن ایشان همین است و بس! حرف ما این است که همه این ادعاهای رنگین کمانی به خاطر ضعف کمونیسم کارگری و عملی نبودن سوسیالیسم نیست، از این سوسیالیسم میترسند که این چنین بر علیهش هم پیمان شده اند! ضعفی اگر هست، کم کوبیدن این کمپ است! به نظر من باید فمینیسم را به عنوان یک جنبش دست راستی کوبید. بویژه در ایران مبارزه ما با این جنبش صرفا " عقیدتی" نیست. اینها مبارزه علیه ستم کشی زن را وجه المصالحه سازش با حکومت قرار داده اند. باید این خط را افشا کرد. در عین حال به اعتقاد من باید یک تحرک تئوریکی و فکری علیه کل جنبش عقیدتی فمینیسم ایجاد کرد. واقعیت این است که منصور حکمت ناسیونالیسم را در چپ ایران شکست داد. الان کسی جرئت نمیکند خود را چپ بنامد و از ضرورت ملی کردن صنایع حرف بزند! چپ بنامد و با جنبش ناسیونالیستی نشست و برخاست کند. حکمت درست در خود جغرافیایی که سالها در غیاب یک سنت با نفوذ کمونیسم کارگری، پشت قباله حزب دمکرات و قوم پرستان دیگرمحسوب میشد، جنبش دیگری به پا کرد. کارگر و زن در کردستان را بسیج کرد. کمونیسم کارگری را در کردستان بسیج و متشکل کرد. هیچگاه نرفت به عنوان جناح چپ همان جنبشی که حزب دمکرات راستش بود، جا خوش بکند و نقشه های شبیه به نقشه آذر ماجدی در جنبش فمینیستی بریزد! کاسه چپ و کمونیسم را بعد از قریب 100 سال حکمت در عصر ما جدا کرد! همین اتفاق در قبال مذهب افتاد. بعد از انقلاب اکتبر و بعد از مارکس که دین را مظهر از خودبیگانگی بشر نامید، اولین نوع کمونیسمی که در جهان به مذهب یک ایبسیلون باج نداد. همزیستی چپ غیر کمونیستی و غیر کارگری را با آن کوبید حکمت بود. الان یک نفر نمیتوانید در ایران پیدا کنید که اسم خودش را چپ بگذارد ولی ادعا کند، رهبرش علی است! حضرت علی سوسیالیست بود! بساط الهیات رهایی بخش حزب توده و فدایی را در این مملکت جمع کرد! نقطه اوج رادیکالیسم بشر بر علیه مذهب بود و برای همین عین آزادی و رهایی بود! مارکسیسم رهایی بخش که میگفتند این بود! نه باجی به مذهب امر خصوصی است داد! مذهب توده ها را ستایش نمود! کوتاه آمد! نه ناسیونالیسم را با مدارا قابل توجیه کرد! به نظر من وقت آن رسیده که با فمینیسم نیز چنین بشود. وقت آن رسیده که جنبش فمینیستی در خاورمیانه و در قلب پر تپش کمونیسم کارگری، یعنی در ایران از روبرو شکست بخورد! ایدئولوگهای این جنبش در آمریکا و اروپا میدانند که در صورتیکه در ایران کمونیسم به پیروزی برسد، پرونده این جنبش به ظاهرحق طلب برای همیشه بسته میشود! ایران مهد برابری حقوق انسان میشود! چون این واقعیت را میدانند در دهه های قبل تا میتوانستند بر علیه کمونیستها و در دفاع از اسلامیها تلاش کردند. تز نسبیت فرهنگی و تحمل اسلام سیاسی، ترشح اتاق فکر فمینیستهایی بود که برای تضمین پیروزی غرب در جنگ سرد، بر علیه کمونیستها در دهه 60 به میدان آمدند. در سالهای اخیر که فهمیدند این حکومت در ایران غیر قابل نجات دادن است، با صدورفمینیسم به ایران توسط جنبش ملی/اسلامی و میکس کردن آن با اسلام ناب محمدی، تلاش میکنند نگذارند چپ در ایران مهر خود را به تحولات سیاسی آتی که زن در آن نقش مهمی ایفاء خواهد نمود بزنند. بازار کتاب را پر کردند! فیلمهای سفارشی ساختند! کمپین و کمیته برپا و طبق طبق با گرفتن مالیات کارگر آلمانی و فرانسوی، جایزه به سران حجت الاسلامهای فمینیست در ایران میدهند. تشویقشان میکنند که مبادا بگذارند بر پروسه سرنگونی نظام مهر کمونیستی و چپ بخورد! مبارزه علیه ستم به زن جهت سوسیالیستی به خود بگیرد! دلارهایی که کاندولیزا رایس قولش را داده بود سرازیر کرده اند تا از بلند شدن زتکینهای ایران و مشت کوبیدن به آسمان در خاورمیانه جلوگیری کنند. میدانند که اگر منشور حقوق زن در برنامه یک دنیای بهتر قانون اساسی مملکت بشود، زنان تشنه آزادی نه فقط از افغانستان و پاکستان و عراق و ترکیه ومصر و کویت و.... به ایران سرازیر خواهند شد، کمونیستها، آزادیخواهان و برابری طلبان فرانسه و آلمان و ایتالیا پا برهنه خواهند آمد! دیده اند که یک تلنگر به اسلام سیاسی در افغانستان باعث شد جوان 21 ساله آلمانی از پشت میز دانشگاه داوطلبانه بلند شده، در بیابانهای اطراف کابل دنبال سازمانهای مدافع حقوق زن میگشت! تشنگی و عطش این جهان را هم ما میشناسیم، هم آنها! فمینیسم الان چندین و چند دهه است که بر متن تحمیل شکست به انقلاب کارگری اکتبر و سوسیالیسم کارگری، از کف نهادن ادعای کمونیسم در قبال ستم به کل جامعه و نه فقط زنان، ساخته و پرداخته و به میدان آورده شد. طبقه کارگری که خود عملا براى دهها سال از ابراز وجود سياسى مستقل و قدرتمند در چهارگوشه جهان باز ماند، در اروپاى غربى و آمريکا براى دوره اى طولانى نه فقط شورا را به سندیکا و اتحادیه باخت! بل زتکینش را با تاچر و هیلری کلینتون پس زدند و 8 مارسش را به جای اعتراض علیه تبعیض، به جشن و دیسکوی فمینیستها و لزبینها تبدیل کردند! جنبش برابری طلبی اساسا در دست جنبش فمینیستی و احزاب جناح چپ خود طبقه حاکمه، بويژه سوسيال دموکراسى، آنچنان بدون حفاظ رها شد تا جايى که اين جريانات در انظار عموم و حتى در چشم بخش وسيعى از خود کارگران و خود زنان، بعنوان ظرف و بستر طبيعى و بديهى جنبش حق زن تلقى شدند. کاری که با اتحادیه و سندیکا کردند! کاری که با جنبشهای ناسیونالیستی در کشورهای تحت سلطه کردند. خود این تلقی رواج داده شده باعث این هست که در ایران جنبش ملی/ اسلامی با برگ فمینیسم مانور بدهد. رواج این عقیده از این مسیر میسر شد که گویی جنبش حق زن یک جنبشی است ماوراء قوانین تحرک و تقابل سیاسی طبقات، جنبشهای سیاسی و احزاب. از این مسیر میسر شد که گویی فمینیسم تولید خودبخودی عکس العمل زن در جامعه در قبال ستم است. در حالی که بر عکس بود. فمینیسم را جناح چپ طیقه بورژوا به میدان آورد تا دامنه اعتراض زن و مرد به این ستم کارش به 8 مارس نکشد. بورژوازی اروپا سالهاست در روز 8 مارس ناخن میجود. در تاریخ آلمان، هیتلر معروفتر و شناخته شده تر از مارکس و زتکین در کتب درسی کودکانشان میباشد! نه فقط در اروپا در ایران هم چپ ایران از این بابت آن پالایشی را که باید نیافته است.الان پیچ تلویزیون حزب کمونیست ایران را هم که باز میکنید، کادر و عضو رهبری این حزب ابایی ندارد از تمایلات فمینیستی خود، مانند آذر ماجدی حرف بزند، درست در حالی که یک قدم آنطرفتر برعلیه ناسیونالیسم جنگ است! برای خود این حزب با همین درجه تعهدش به آرمان کمونیستی، مذموم است اگر کسی بیاید و در تلویزیون آنها ادعا کند که هم کمونیست است، هم ناسیونالیست! هم کمونیست است، هم مسلمان! اما آنچنان مذموم نیست که بلندگوی چپ، سکوی گزارش دادن از چند و چون فعالیت فمینیستها بشود! باید کاری کرد که بلای ناسیونالیسم و اسلام به سر این جنبش هم بیاید. باید این جنبش را در مقابل سوسیالیسم از لحاظ فکری، تئوریک، سیاسی و اجتماعی خلع سلاح کرد. آنموقع نه شادی صدر جرئت میکند ادعا کند که " جنبش همه با هم" زنان به یک ائتلاف دست یافت، نه آذر ماجدی کمونیسم را جناح چپ جنبش فمینیستی بداند! به نظر من این تقابل فکری باعث عروج بیشتر کمونیسم کارگری در این زمینه میشود. کل فعالیتها، روش و سبک و جهت تلاشهای تاکنونی خود ما را نیز تحت الشعاع قرار خواهد داد. یک جنبشی بیرون ما، کمونیسم کارگری را برای پرچمداری مبارزه علیه ستم به زن صدا میکند. فمینیسم در اروپا سالهاست کارش خدمت کردن به طبقه حاکمه این کشورهاست، چون جلوداری ندارد، بحران سیاسی این جنبش نیز آشکار نشده، در ایران در 3 سال اخیر کلیه واریانتهای فمینیستی خود را تجدید سازمان و آرایش کرده و پراتیک سیاسی آنها الان باعث شکستشان شده است. اینها در مقابل زیاده خواهی مردم شکست خوردند. در مقابل افق چپ در قبال مسئله زن شکست خوردند. علت اینکه از بیرون ما، یک ندایی حزب کمونیست کارگری را صدا میزند که به اسم خود، با تحرک خود، با تلاش خود، با تجدید آرایش خود، بیاید و این جنازه را جمع کند، این جنبش است. جنبشی که میخواهد نمایندگی بشود! من در مقاله مفصل انتقادی که در مقابل کل سیاست کمپین یک میلیون امضا و نوشین احمدی خراسانی نوشته و به زودی آن را روی سایت روزنه مشاهده خواهید نمود به این بحث و تقابل میپردازم. این مقاله انتقادی در عین حال دنبال کردن یک بحث تئوریک در زمینه تفاوت آلترناتیو سوسیالیستی با فمینیستی است. امیدوارم بحث تکمیلی بر روشن شدن و شفافیت یکی دیگر از خصوصیات کمونیسم کارگری باشد. به پیوست این بحث، مطالعه مصاحبه خود آذر ماجدی با منصور حکمت را که در رادیوی انترناسیونال صورت گرفته و در سایت حکمت به مدیریت خسرو داور میباشد، به خوانندگان این مطلب توصیه می کنم.
مطالبات برنامهاى حزب کمونيست کارگرى ايران "يک دنياى بهتر"
|