فمینیسم یا سوسیالیسم، آذر ماجدی کجا ایستاده است!

 

                       مهرنوش موسوی  

 

آذر ماجدی طاقت نیاورد که فقط با فرار از پاسخ به نقد و بیجوابی به ما، سر و ته مواضعش را در باره اعلام سمپاتی به فمینیستهای اسلامی در ماجرای لایحه خانواده به هم بیاورد. مواضعی که مورد تعرض فکری و سیاسی ما قرار گرفت. ایشان نایستاد لااقل جنازه بحثهایش را در صحنه جمع کند! تحت حمایت همهمه ایی که با فحاشی به ما، برایش ترتیب دادند، خود را لابلای جمعیت گم کرد. واقعیت این بود که جوابی هم نداشت بدهد. هرگونه رودررویی فکری با این نقد، موضع وسط نشینی ایشان را چپه میکرد. اگر از ضرورت حمایتهای خود از فمینیستهای اسلامی سخن میگفت، باید رسما حتی از اسم کمونیسم کارگری هم خداحافظی میکرد. کمونیسم با فمینیسم قابل جمع بستن نیست. اگر طرف ما را میگرفت، باید یک گودبای بلند به آنها میگفت، یک معذرت خواهی دیگر تحویل ما میداد. به ما جوابش را نداد. در حال گودبای گفتن به ما، پیامش را به جنبش فمینیستی مخابره و از آنها رفع نگرانی و کدورت کرد. ایشان برای اولین بار جرئت کرد اعلام کند که فمینیست است. فمینیستی خجول! فمینیستی میانه رو! فمینیست حاشیه جنبش فمینیستی! فمینیست هم بعله، و هم نه! فمینیست خودم هم نمیدانم چه هستم! پیام ایشان در نشریه حزبشان در این هفته این چنین میباشد:

" بنظر من فقط جنبش چپ نیست که در این دو دهه تغییر کرده است. جنبش فمینیستی نیز تحولات مهمی را از سر گذرانده است. من همیشه وقتی با این سوال روبرو می شوم که آیا فمینیست هستم یا نه، پاسخ میدهم هم بله و هم خیر. بستگی به تعریف ما از فمینیسم دارد. خوشبختانه یک بخش جنبش فمینیستی که اکنون بسیار فعال شده است و سازمان آزادی زن ارتباط و فعالیت نزدیکی با آنها دارد، ربطی به آن تصور حاکم از فمینیسم ندارد. فمینیسمی که مرد را مسبب موقعیت زن می داند و با مردان دشمنی می ورزد. فمینیسمی که نزدش مرد مقصر است مگر آنکه عکس آن ثابت شود. برجسته ترین جریان فمینیستی در این فروم سازمان ابتکار فمینیستی اروپا است که در ماه مه یک کنفرانس موفق در شهر رم سازمان داده بود. "یک دنیای بهتر" در همین رابطه با من مصاحبه ای داشت. در این سازمان یک عده اکتیویست چپ، سکولار و آزادیخواه و برابری طلب گرد آمده اند. آنها همان میزان برای حقوق زنان دل می سوزانند که برای حقوق مهاجرین و پناهندگان؛ همان میزان علیه مردسالاری هستند که علیه راسیسم و استثمار. بسیاری از آنها مارکسیست هستند اما از حاکمیت ایده های مردسالارانه در احزاب چپ سنتی خسته شده اند. بنظر من این عده بطور نمونه در حزب ما کاملا راحت خواهند بود."

اول اجازه بدهید ثابت کنم که آدرس ایشان برای رجوع به ماه مای برای رد گم کردن است. بعدا به تقاضای عضویتش از فمینیستها میپردازم. به این میپردازم که در هیچ کجای جهان آدم مارکسیست نمیتواند فمینیست باشد! نمیتواند هم مارکسیست باشد و هم فمینیست، یا ناسیونالیست، یا سندیکالیست و... مارکسیسم یک مجموعه عقاید الکی نیست، کمونیسم کارگری یک جنبش طبقاتی متفاوت است. اما اینجا تاکید من این است که، این مواضع مال ماه سپتامبرایشان است نه مال مصاحبه ماه مای! در ماه مای هنوز ایشان جرئت اعلام تقاضای عضویت درجنبش فمینیستی را نداشت. با وجودی که ناخنهایش را میجوید! ایشان تازه از حزب کمونیست کارگری جدا شده بود. هنوز خود را شرمنده رادیکالیسم و مارکسیسم این حزب میدید. لذا در ماه مای در مصاحبه با نشریه حزب اتحاد، بعد از شرکت در یک کنفرانس مشابه فمینیستی در شهر رم اینگونه گفت:

"بطور مثال ده بیست سال پیش بحث با فمینیست ها در مورد سوسیالیسم، کاپیتالیسم و کمونیسم بسیار سخت بود. بلافاصله جبهه میگرفتند و به سختی به مباحث گوش میدادند. در رم شرایط کاملا متفاوت بود. علیرغم نقد شدیدشان به چپ بخاطر عدم نقد جنبش های مذهبی و آوانس دادن به مذهب و اسلام سیاسی، زمانی که من در یک بحث کوتاه علت تداوم موقعیت پایین تر زن را سرمایه داری اعلام کردم، یک توافق عمومی را مشاهده کردم."

تصدیق میکنید که "باری به هر جهت" این دو موضع شبیه به هم نیستند. در یکی، که موضع امروز ایشان میباشد و معلوم است بعد از نقد ما، درآشکار کردن آن " تعجیل" دارد، آذر ماجدی رسما از زبان یک فمینیست، هم در باره جنبش چپ و هم در باره خود فمینیستها سخن میگوید. بر عکس در مصاحبه ماه مای اصرار دارد ایشان را هنوز در قامت مسئول حزبی با پسوند کمونیسم کارگری بشناسند. در حالیکه در ماه سپتامیر، هنوزحتی نشریه شان این سئوال را از وی نکرده که جایگاهش کجا میباشد، خود وی از خودش میپرسد و جوابش این است که بله ایشان یک فمینیست است! ( نمیدانیم جواب هم بله و هم نه در سیاست چه صیغه ایی است! هم کمونیستم هم نیستتم! هم فمینیستم هم نیستم! معمولا این جواب را کسی میدهد که میخواهد بگوید فمینیست هستم ولی رویم نمیشود، شرمنده کمونیستها هم هستم!) بعدا، از قضا دفاعش را میگذارد روی همان قسمت " فمینیست هستم" و اعلام میکند که فمینیستها خیلی هم مارکسیستند! اصلا رادیکالند! و.... این چپها هستند که سنتی و مردسالارند! اینجا دیگر نه صحبتی از نقد ضد کاپیتالیستی جهان موجود هست، نه از سوسیالیسم و کمونیسم و غیره! نخیر! ایشان تصمیمش را گرفته فمینیسم را بر چپ ترجیح بدهد. چپ را بکوبد و برای نجات فمینیسم مانیفست جدید بنویسد. دارد از صف و پنجره روبرو با این چپ حرف میزند. از فمینیستها دعوت میکند به حزبش بپیوندند.( ما که از روز اول گفتیم این حزب سیاسی نیست. این حزب سطل آشغال همه خطوط سیاسی به بن بست رسیده است، به هر جنبشی که در مقابل کمونیسم شکست خورده آدرس بدهید برود در حزب اتحاد شانه هایشان را بمالند و آب قند در گلوی نمایندگانشان کنند) درحالی که در سخنان ماه مای، هنوز این دل و جرئت فمینیستی وجود ندارد. از موضع چپ میخواهد با آنها به " توافق" برسد. بگذریم که هر دو این مواضع در اساس خود غیر کمونیستی هستند! چه آن دشمنی با چپ، چه این آشتی دادن کمونیسم و فمینیسم!

سئوال من اما اینجاست که چرا ایشان دربدر و کوله پشتی به پشت، دنبال فمینیستهاست؟ به اعتقاد من سوای نقد پایه ایی که هم به "فمینیسم" ایشان و هم  به " کمونیسم" ایشان وارد میدانم، کمونیسمی که به زنان می رسد، فمینیست است، به کارگر میرسد، سندیکالیست است، با ستم ملی طرف میشود، ناسیونالیست است و کیسه بوکس همه جنبشهای بورژوایی، اما سئوال اینجاست که هدف سیاسی ایشان از این سلام و احوالپرسیها چیست؟

به نظر من این جریانات که یکی ناسیونالیسم و جنبش ناسیونالیستی در کردستان را برای ابراز وجود سیاسی خود برگزید، یکی میخواهد در جنبش فمینیستی خیمه بزند، آن یکی شرمندگی بورژوا نسبت به موقعیت کارگر را در قالب مجیز گفتن از کارگر نمایندگی میکند، تحت تاثیر اوضاع سیاسی جهانی و داخلی معینی دیگر به مسالمت با چپ احتیاج ندارند. میخواهند ارابه جنبشی را که به آن تعلق دارند به اسم خودش به جلو هل بدهند. لذا دارند کاسه خود را سوا میکنند. جالب اینجاست که همگی این جریانات طبق یک فرمول همسان و با یک سیستم مشترک این کار را انجام میدهند. به گونه ایی که آدم احساس میکند صف " ضد کمونیست" در اپوزیسیون ایران دارد خود را با کمک این طیف، متحد و منسجم میکند! اولین قدم همگیشان این هست که  فوری مجیزگوی صف مقابل میشوند. شب نخوابیده، صبح بلند میشوند و امر برشان مشتبه میشود که دنبال سرنگونی نظام رفتن غلط است، پوپولیستی است! قدرت سیاسی را ول کن، بگذار حجاریان ببرد، ما باید برویم آش نذری برای اعتصاب کارگران درست کنیم! مگر نه اینکه سوسیالیسم عملی نیست، حجاریان دارد دولت موقت درست میکند! رژیم جمهوری اسلامی تثبیت شده، اقتصادش دارد رونق میگیرد! طبقه کارگر فایده ندارد، برویم سر مرزها جنبش جدید از آستینمان در بیاوریم، با بحرانسازی، نوزاد قدرت سیاسی را پرت کنیم وسط جامعه! چپ سنتی است! مردسالار است! اخ است! زنده باد اصلا فمینیستها! مارکس هم فمینیست بوده! یک لگد هم حواله حزب کمونیست کارگری!

این روش و منش شناخته شده یک الیت شکست خورده است که ماتریال انسانی یک جبهه ضد کمونیستی را جلو دست بورژوازی هار ایران گذاشته است. خیلی از افراد این صف شکست طلب، آه و ناله سر میدادند که علت این پریشانحالیشان مسائل فرعی دیگر است، کمبود دمکراسی درون حزبی و غیره است، الان معلومشان میشود که دردشان سیاسی است. یکی ناسیونالیسمش باعث دل پیچه اش شده نمیتوانست اسما هم کمونیست بماند، رفت تا در عراق به نان و نوایی برسد، یکی به بچه های شمال شهر راجع به نظرشان در باره " کارگر" بدهکاری داشت، رفت با سندیکالیسم آشتی کند تا بدهی اش را صاف کند، این یکی سوسیالیسم را راه رهایی زن نمیداند، آن را غیر عملی میداند، حوصله اش سر رفته، میرود تا در جنبش فمینیستی برایش صندلی جور کنند. اینها همه ترندها و خط و خطوط سیاسی هستند که جملگیشان با یک روش، با یک بهانه، با یک دشمنی، با یک مجیزگویی، با افق یک طبقه معین، میروند و در مسیر رفتنشان مسالمت دست و پا گیر با چپ را از گردنشان باز میکنند. آخر بیهوده نیست که پیشمرگه درون حزب کمونیست ایران هم، درست در تاریخی به یاد این افتاده که از بابت ابراز وجود سیاسی کمونیسم در کردستان که خودش هم در گذشته با این تاریخ عکس گرفته، ندامت کند، با آن عناد کند، که در همان تاریخ خانم آذر ماجدی به یادش افتاده چپها مردسالارند. آنهم در یک حزبی که منصور حکمت درست در مصاحبه با خود ایشان در رادیوی انترناسیونال جواب همین استدلال امروز وی را 8 سال پیش محکم داده است. ( مصاحبه را به این نوشته در انتهای آن ضمیمه کرده ام). در همان مصاحبه به خود آذر ماجدی گفت: " پرچم فمينيستها در دست کسانى است مثل هيلارى کلينتون در آمريکا، يا جنبش جناح چپ طبقه حاکمه در کشورهاى مثل انگلستان، کنار حزب لِيبر جديد هستند... اينها فمينيستها هستند. فمينيستها کسانى هستند که بخاطر فرهنگ بومى هر کشور، حاضرند حقوق زن را قربانى کنند. اينها فمينيستهاى واقعى اين دور و زمانه‌اند. ممکن است بعضا هم کسانى باشند راديکال‌تر از اين. ولى به نظر من کمونيستها - حتى بدترين نوع کمونيستها - بدهى خاصى در مورد مسأله زن به فمينيستها ندارند" واتفاقی نیست که رهبری حزب حکمتیست همان دل دردی را گرفته که حزب اتحاد! یادشان افتاده جنبش سرنگونی را ول کنند، به آن پشت کنند، علیه آن سخن بگویند، بروند دنبال چاخان کردن جمال کارگر! بیهوده نیست که دیده ایم، کسی که خودش را سالها چپ میدانسته یکهو جامانه به سر و پانتول به پا کرده، در کوههای کردستان "عمو جلال عمو جلال" میکند! این یک علامتی است که ما سالهای قبل تا می دیدیم، فوری میفهمیدیم ایشان دل درد ناسیونالیستی گرفته است. دومین قدم، همزمان با این مجیزگویی، دشنام بار منصور حکمت کردن و ناسزا به کمونیسم و چپ گفتن است. بدین گونه که به قسمی که، به بالای "عمو جلال طالبانی" در عراق شعر و گورانی میخواندند، به طرز غریبی ذم کمونیستها را کرده، یاد اشکالات و ایرادات چپ می افتادند. دو روز طول نمی کشید که ایراد و بهانه گیری به دشمنی تبدیل میشد. دقت که میکردید می دیدید که این جماعت از دم، در فاز پیوستشان به جنبشی که همیشه به آن تعلق خاطر داشتند، حتی دیگر مخاطب فحشهایشان ما نبودیم. داشتند برای صف مقابل ژست میگرفتند و خودشان را معرفی میکردند. داشتند به آنها میگفتند از سابقه چپ ایشان نترسند. ایشان آماده پیش فروش و حراجش که هست، هیچ! بل میتوانند روی ظرفیت ضد کمونیستی اش هم حساب کنند. این یک شمای کلی است که هر کسی با آن آشنا نباشد، ما میشناسیمش!

آذر ماجدی و حزب اتحاد دیر آمده اند! ما می دانیم هدف از اینکه یکهو بعد از مبارزه بر علیه لایحه خانواده، حزب کمونیست کارگری آماج دشنام قرار میگیرد کدام است. ما میدانیم جرا تا این حمله کاغذی را پخ کردند، با اولین نقد، فوری پرده ها پس زده شد و خانم به اصطلاح کمونیست، فمینیست از آب درآمد. میدانیم! روی این سکویی که ما نشسته ایم، بودند متحدین حزب اتحاد که برنامه یک دنیای بهتر را کهنه اعلام کردند! دنبال مد روز بودند، سر از آخور کهنه ترین، ارتجاعیترین جنبشهای این قرن در مرز عراق در آوردند. ما این صف و نحوه و نقشه حرکتش را خوب میشناسیم. ما میدانیم معنی این عمل سیاسی چیست که درست وقتی که ما در برابر لایحه خانواده، ابهامات را پس زدیم، این بار بدون هیچ حائلی، به اسم سوسیالیسم، به اسم حزب کمونیست کارگری و چپ از حقوق زن سخن گفتیم، آذر ماجدی یادش افتاد که اول، سبیل کمپین یک میلیون امضا را چرب کند، بعدا کوله به پشت کرد تا از مجرای فمینیست بی خیال سوئدی، هپروتی های مدافع حجاب اگزوتیک زن، بنیادگراهای پیکر زنانه! جناح چپ حاکمیت دول غربی، پرچم بلند کند که بعله ایشان فمینیست است. هر چه ما اصرار کردیم که سوسیالیستیم و سوسیالیسم پرچم رهایی زن است، ایشان از چپ کمپین شروع کرد، به اعلام فمینیست بودن خودش رسید. این نتیجه تعرض ماست. نتیجه اصرار ماست به بلند کردن پرچم کمونیسم کارگری در قبال جنبش برابری طلبی! تخمیر کردیم عده ایی را! وادار به موضع گیری کردیم! ما هستیم که اصرار میکنیم اگر کسی کمونیست است به اسم کمونیست در قبال جامعه ایران از رهایی زن سخن بگوید! ما هستیم که میگوییم کمتر از سوسیالیسم را اصلا به رسمیت نمی شناسیم! زن اگر میخواهد رها بشود باید به پرچم سیاسی و اجتماعی جنبش ما بپیوندد. و این ما هستیم که درسیمای همه این به ظاهر" ارتدادها" قدرت یک خط و سیاست فکری، یک جنبش اجتماعی عظیمی را می بینیم که بدون منصور حکمت، با وجود تلفات زیاد، دستی به زانو گرفته، بلند شده، با مشت به آسمان میکوبد! قدرت یک جنبشی که باعث شده، کمونیسم کارگری خود را از شر چپ غیر مارکسی، چپ غیر کارگری بتکاند! بتکاند طرفداران ناسیونالیسم کرد را که قند در دلشان آب شده بود. هر چه سرشان را به طرف کارگر شکر برمیگردانی، طرف فقط سلیمانیه را می دید وبس! در سلیمانیه هم اتحادیه میهنی را میشناخت و نه کارگر پیشرو سوسیالیست و معترض را! بتکاند طرفداران فمینیست را که به خاطر ورشکستگی فمینیسمشان آویزان این کمونیسم شده بودند، هر کاری کردند نتوانستند روی عنصر رهایی بخش مارکسیسم این حزب رنگ بپاشند. متقاعدش کنند که به جای سوسیالیسم و رهایی به فمینیسم و جنبش اصلاحات دورغین رضایت بدهد! بگذار بتکاند از شرم خرده بورژوایی دسته جات حاشیه طبقه سرمایه دار که کارگر را برای عدم دخالت خود در سیاست سپر کرده است!

پرچمی که امروز آذر ماجدی به ته صف آن رسیده مدتهاست از جانب جنبش ملی اسلامی بلند شده است. نوشین احمدی خراسانی قبل از ایشان اعلام کرد که دو جنبش، دو دسته سیاست در قبال جنبش حق زن وجود دارد. یکی جنبش تحول طلب و تغییر بنیادی نظام، یکی اصلاحات. اولی را کوبید تا به بهانه دومی خود را مستقل جا بزند! نشد! گروه میدان زنان هم همین حرف را زد. گفتند سوسیالیسم عملی نیست! لذا باید همین حکومت را چسبید! باید لایه بنیادگرایی آن را به نفع لایه توسعه طلبش ( یعنی رفسنجانی بر علیه احمدی نژاد) کنار زد. بوی لجن این ادعاهای سازش طلبانه آنقدر بلند شده که دختر 19 ساله حق طلب با شجاعت علیهشان مینویسد! این صف را ما میشناسیم، کافی است آذر ماجدی یک کمی بیشتر علیه چپ بنویسد، علیه حزب کمونیست کارگری قلم بزند، چه دیدید... خود حکمت را مردسالار و سنتی خطاب کند! آنوقت یک جایی ته صندلی سمپاتان این کمپ به ایشان میدهند! خرج فمینیست شدن ایشان همین است و بس! حرف ما این است که همه این ادعاهای رنگین کمانی به خاطر ضعف کمونیسم کارگری و عملی نبودن سوسیالیسم نیست، از این سوسیالیسم میترسند که این چنین بر علیهش هم پیمان شده اند! ضعفی اگر هست، کم کوبیدن این کمپ است!

به نظر من باید فمینیسم را به عنوان یک جنبش دست راستی کوبید. بویژه در ایران مبارزه ما با این جنبش صرفا " عقیدتی" نیست. اینها مبارزه علیه ستم کشی زن را وجه المصالحه سازش با حکومت قرار داده اند. باید این خط را افشا کرد. در عین حال به اعتقاد من باید یک تحرک تئوریکی و فکری علیه کل جنبش عقیدتی فمینیسم ایجاد کرد. واقعیت این است که منصور حکمت ناسیونالیسم را در چپ ایران شکست داد. الان کسی جرئت نمیکند خود را چپ بنامد و از ضرورت ملی کردن صنایع حرف بزند! چپ بنامد و با جنبش ناسیونالیستی نشست و برخاست کند. حکمت درست در خود جغرافیایی که سالها در غیاب یک سنت با نفوذ کمونیسم کارگری، پشت قباله حزب دمکرات و قوم پرستان دیگرمحسوب میشد، جنبش دیگری به پا کرد. کارگر و زن در کردستان را بسیج کرد. کمونیسم کارگری را در کردستان بسیج و متشکل کرد. هیچگاه نرفت به عنوان جناح چپ همان جنبشی که حزب دمکرات راستش بود، جا خوش بکند و نقشه های شبیه به نقشه آذر ماجدی در جنبش فمینیستی بریزد! کاسه چپ و کمونیسم را بعد از قریب 100 سال حکمت در عصر ما جدا کرد! همین اتفاق در قبال مذهب افتاد. بعد از انقلاب اکتبر و بعد از مارکس که دین را مظهر از خودبیگانگی بشر نامید، اولین نوع کمونیسمی که در جهان به مذهب یک ایبسیلون باج نداد. همزیستی چپ غیر کمونیستی و غیر کارگری را با آن کوبید حکمت بود. الان یک نفر نمیتوانید در ایران پیدا کنید که اسم خودش را چپ بگذارد ولی ادعا کند، رهبرش علی است! حضرت علی سوسیالیست بود! بساط الهیات رهایی بخش حزب توده و فدایی را در این مملکت جمع کرد! نقطه اوج رادیکالیسم بشر بر علیه مذهب بود و برای همین عین آزادی و رهایی بود! مارکسیسم رهایی بخش که میگفتند این بود! نه باجی به مذهب امر خصوصی است داد! مذهب توده ها را ستایش نمود! کوتاه آمد! نه ناسیونالیسم را با مدارا قابل توجیه کرد! به نظر من وقت آن رسیده که با فمینیسم نیز چنین بشود. وقت آن رسیده که جنبش فمینیستی در خاورمیانه و در قلب پر تپش کمونیسم کارگری، یعنی در ایران از روبرو شکست بخورد! ایدئولوگهای این جنبش در آمریکا و اروپا میدانند که در صورتیکه در ایران کمونیسم به پیروزی برسد، پرونده این جنبش به ظاهرحق طلب برای همیشه بسته میشود! ایران مهد برابری حقوق انسان میشود! چون این واقعیت را میدانند در دهه های قبل تا میتوانستند بر علیه کمونیستها و در دفاع از اسلامیها تلاش کردند. تز نسبیت فرهنگی و تحمل اسلام سیاسی، ترشح اتاق فکر فمینیستهایی بود که برای تضمین پیروزی غرب در جنگ سرد، بر علیه کمونیستها در دهه 60 به میدان آمدند. در سالهای اخیر که فهمیدند این حکومت در ایران غیر قابل نجات دادن است، با صدورفمینیسم به ایران توسط جنبش ملی/اسلامی و میکس کردن آن با اسلام ناب محمدی، تلاش میکنند نگذارند چپ در ایران مهر خود را به تحولات سیاسی آتی که زن در آن نقش مهمی ایفاء خواهد نمود بزنند. بازار کتاب را پر کردند! فیلمهای سفارشی ساختند! کمپین و کمیته برپا و طبق طبق با گرفتن مالیات کارگر آلمانی و فرانسوی، جایزه به سران حجت الاسلامهای فمینیست در ایران میدهند. تشویقشان میکنند که مبادا بگذارند بر پروسه سرنگونی نظام مهر کمونیستی و چپ بخورد! مبارزه علیه ستم به زن جهت سوسیالیستی به خود بگیرد! دلارهایی که کاندولیزا رایس قولش را داده بود سرازیر کرده اند تا از بلند شدن زتکینهای ایران و مشت کوبیدن به آسمان در خاورمیانه جلوگیری کنند. میدانند که اگر منشور حقوق زن در برنامه یک دنیای بهتر قانون اساسی مملکت بشود، زنان تشنه آزادی نه فقط از افغانستان و پاکستان و عراق و ترکیه ومصر و کویت و.... به ایران سرازیر خواهند شد، کمونیستها، آزادیخواهان و برابری طلبان فرانسه و آلمان و ایتالیا پا برهنه خواهند آمد! دیده اند که یک تلنگر به اسلام سیاسی در افغانستان باعث شد جوان 21 ساله آلمانی از پشت میز دانشگاه داوطلبانه بلند شده، در بیابانهای اطراف کابل دنبال سازمانهای مدافع حقوق زن میگشت! تشنگی و عطش این جهان را هم ما میشناسیم، هم آنها! 

فمینیسم الان چندین و چند دهه است که بر متن تحمیل شکست به انقلاب کارگری اکتبر و سوسیالیسم کارگری، از کف نهادن ادعای کمونیسم در قبال ستم به کل جامعه و نه فقط زنان، ساخته و پرداخته و به میدان آورده شد. طبقه کارگری که خود عملا براى دهها سال از ابراز وجود سياسى مستقل و قدرتمند در چهارگوشه جهان باز ماند، در اروپاى غربى و آمريکا براى دوره اى طولانى نه فقط شورا را به سندیکا و اتحادیه باخت! بل زتکینش را با تاچر و هیلری کلینتون پس زدند و 8 مارسش را به جای اعتراض علیه تبعیض، به جشن و دیسکوی فمینیستها و لزبینها تبدیل کردند! جنبش برابری طلبی اساسا در دست جنبش فمینیستی و احزاب جناح چپ خود طبقه حاکمه، بويژه سوسيال دموکراسى، آنچنان بدون حفاظ رها شد تا جايى که اين جريانات در انظار عموم و حتى در چشم بخش وسيعى از خود کارگران و خود زنان، بعنوان ظرف و بستر طبيعى و بديهى جنبش حق زن تلقى شدند. کاری که با اتحادیه و سندیکا کردند! کاری که با جنبشهای ناسیونالیستی در کشورهای تحت سلطه کردند. خود این تلقی رواج داده شده باعث این هست که در ایران جنبش ملی/ اسلامی با برگ فمینیسم مانور بدهد. رواج این عقیده از این مسیر میسر شد که گویی جنبش حق زن یک جنبشی است ماوراء قوانین تحرک و تقابل سیاسی طبقات، جنبشهای سیاسی و احزاب. از این مسیر میسر شد که گویی فمینیسم تولید خودبخودی عکس العمل زن در جامعه در قبال ستم است. در حالی که بر عکس بود. فمینیسم را جناح چپ طیقه بورژوا به میدان آورد تا دامنه اعتراض زن و مرد به این ستم کارش به 8 مارس نکشد. بورژوازی اروپا سالهاست در روز 8 مارس ناخن میجود. در تاریخ آلمان، هیتلر معروفتر و شناخته شده تر از مارکس و زتکین در کتب درسی کودکانشان میباشد! نه فقط در اروپا در ایران هم چپ ایران از این بابت آن پالایشی را که باید نیافته است.الان پیچ تلویزیون حزب کمونیست ایران را هم که باز میکنید، کادر و عضو رهبری این حزب ابایی ندارد از تمایلات فمینیستی خود، مانند آذر ماجدی حرف بزند، درست در حالی که یک قدم آنطرفتر برعلیه ناسیونالیسم جنگ است! برای خود این حزب با همین درجه تعهدش به آرمان کمونیستی، مذموم است اگر کسی بیاید و در تلویزیون آنها ادعا کند که هم کمونیست است، هم ناسیونالیست! هم کمونیست است، هم مسلمان! اما آنچنان مذموم نیست که بلندگوی چپ، سکوی گزارش دادن از چند و چون فعالیت فمینیستها بشود! باید کاری کرد که بلای ناسیونالیسم و اسلام به سر این جنبش هم بیاید. باید این جنبش را در مقابل سوسیالیسم از لحاظ فکری، تئوریک، سیاسی و اجتماعی خلع سلاح کرد. آنموقع نه شادی صدر جرئت میکند ادعا کند که " جنبش همه با هم" زنان به یک ائتلاف دست یافت، نه آذر ماجدی کمونیسم را جناح چپ جنبش فمینیستی بداند! به نظر من این تقابل فکری باعث عروج بیشتر کمونیسم کارگری در این زمینه میشود. کل فعالیتها، روش و سبک و جهت تلاشهای تاکنونی خود ما را نیز تحت الشعاع قرار خواهد داد.

یک جنبشی بیرون ما، کمونیسم کارگری را برای پرچمداری مبارزه علیه ستم به زن صدا میکند. فمینیسم در اروپا سالهاست کارش خدمت کردن به طبقه حاکمه این کشورهاست، چون جلوداری ندارد، بحران سیاسی این جنبش نیز آشکار نشده، در ایران در 3 سال اخیر کلیه واریانتهای فمینیستی خود را تجدید سازمان و آرایش کرده و پراتیک سیاسی آنها الان باعث شکستشان شده است. اینها در مقابل زیاده خواهی مردم شکست خوردند. در مقابل افق چپ در قبال مسئله زن شکست خوردند. علت اینکه از بیرون ما، یک ندایی حزب کمونیست کارگری را صدا میزند که به اسم خود، با تحرک خود، با تلاش خود، با تجدید آرایش خود، بیاید و این جنازه را جمع کند، این جنبش است. جنبشی که میخواهد نمایندگی بشود!

من در مقاله مفصل انتقادی که در مقابل کل سیاست کمپین یک میلیون امضا و نوشین احمدی خراسانی نوشته و به زودی آن را روی سایت روزنه مشاهده خواهید نمود به این بحث و تقابل میپردازم. این مقاله انتقادی در عین حال دنبال کردن یک بحث تئوریک در زمینه تفاوت آلترناتیو سوسیالیستی با فمینیستی است. امیدوارم بحث تکمیلی بر روشن شدن و شفافیت یکی دیگر از خصوصیات کمونیسم کارگری باشد.

به پیوست این بحث، مطالعه مصاحبه خود آذر ماجدی با منصور حکمت را که در رادیوی انترناسیونال صورت گرفته و در سایت حکمت به مدیریت خسرو داور میباشد، به خوانندگان این مطلب توصیه می کنم.

 

 

مطالبات برنامه‌اى حزب کمونيست کارگرى ايران "يک دنياى بهتر"
درمورد حقوق زنان

مصاحبه با راديو انترناسيونال - ٢٢ فوريه ٢٠٠١


راديو انترناسيونال: روز جهانى زن نزديک است، ٨ مارس برابر ١٨ اسفند، و ما از مدتى پيش به استقبال اين روز رفتيم و برنامه‌هايى را در رابطه با حقوق زنان، موقعيت زنان، جنبش برابرى‌طلبى زنان از راديو پخش کرديم. امروز ميخواهيم با منصور حکمت درباره مطالبات برنامه يک دنياى بهتر، برنامه حزب کمونيست کارگرى ايران، در مورد حقوق زنان صحبت بکنيم.

خيلى متشکر. شما نويسنده اين برنامه هستيد. معمولا از طرف بخشى از جنبش دفاع از حقوق زنان که به جنبش فمينيستى معروف است، مردان مورد اتهام قرار ميگيرند که مسائل زنان را نميفهمند. مطالباتى که در اين برنامه آمده، حقوق زنان را با جزئيات خيلى زيادى گفته. چطور شما توانستيد... ميخواهيم اينطور بگويم که در مقابل اين اتهام جنبش فمينيستى شما چه ميگوييد؟

منصور حکمت: اين اتهام خود-خشنود-کـُن و سطحى‌اى است. جنبش زنان از قديم دِينِ بزرگى به جنبش کمونيستى و مارکسيستى داشته است. جنبش کمونيستى جنبشى بين‌المللى براى برابرى انسانهاست و برابرى زن و مرد بخش اعظم پلاتفرم جنبش کمونيستى است. در نتيجه ايده‌هايى که در مارکسيسم در جهت برابرى زن و مرد هست، ايده‌هايى عميق، نسبتا جامع و راديکالى هست. جنبش فمينيستى به نظر من حتى خراشى هم به سطح مسأله زن نميدهد. همين کسانى که معتقدند مسأله زن را درک ميکنند، خيلى از اين فمينيست‌ها در کشورهاى مختلف الان جذب جناح چپ طبقه حاکم شده‌اند که حتى امتيازات جزئى را هم از زنان دريغ ميکند. در نتيجه من اصلا بحث نقد فمينيستها به مارکسيستها، مبنى بر اين که چون براى مثال در بين مارکسيستها مرد زياد هست و يا اينکه بخش مرد در جنبش کمونيستى مسأله زن را درک نميکند، جدى نميگيرم. واضح است که هيچکس تجربه شخصى ديگرى را درک نميکند. در تحليل نهايى هر کس زندگى خودش را نزديک‌تر از هر کس ديگر تجربه کرده. ولى نميدانم مثلا مارگارت تاچر، نخست وزير سابق انگليس که فوق‌العاده مرتجع و دست راستى بود، يا اين نماينده‌هاى زن مجلس اسلامى، چه چيزى را دست اول تجربه ميکنند که، براى مثال، کمونيستهايى که ٢٠-٣٠ سال عمرشان را براى برابرى آدمها مبارزه کرده‌اند، تجربه نکرده‌اند و نميتوانند درک کنند. به نظر من اينها پوچ است. اينها دکّان‌دارى است. دکّان سياسى زياد است به اين معنى که کسى ميگويد که "من اهل فلان ملت هستم و بنابراين من غم و درد اين ملت را حس ميکنم"... هيچ دليلى ندارد! غم و درد آدمها را همه حس ميکنند. هر کسى که خط فکرى و سياسيش عليه تبعيض و عليه نابرابرى باشد ميتواند خودش را جاى بخش تحت تبعيض جامعه بگذارد و به مسائلش فکر کند. تاريخا موضع جنبش کمونيستى در قبال مسأله زن راديکالترين و جامعترين بوده است.

سؤال: اين که البته... حالا بحث دارد جدا ميشود، ولى اين که، البته يک چنين اتهاماتى آمده بخاطر اين بوده که خود جنبش کمونيستى مدتها در چهارچوب‌هاى بورژوايى در واقع حرف زده، مثلا فرضا مثال شوروى زده ميشود يا چين. به اين خاطر هست يا بعضا چپ سنتى...

منصور حکمت: حتى آنجا هم، حتى آنجا هم به نظر من فمينيست‌ها حق ندارند. براى اينکه کشورهايى مثل شوروى - با همه انتقادهايى که ما داشتيم، يک کشور سرمايه‌دارى دولتى بود، ما اين را از ابتدا گفتيم - ولى حتى سرمايه‌دارى دولتى در شوروى در نظر بگيريد... اين نظام را بايد با هند مقايسه بکنيد. اگر شوروى نظام سرمايه‌دارى دولتى مدعى سوسياليسم نبود، چيزى بود، کشورى بود مثل هند. حالا حقوق زنان را در هند با حقوق زنان در شوروى مقايسه کنيد. شما نميتوانيد حقوق زنان در سوئد را با حقوق زنان در شوروى مقايسه کنيد که از نظر تکنيکى و اقتصادى در سطح ديگرى بسر ميبرد... که حتى در آن حالت هم، خيلى از قوانينى که در شوروى بود هنوز در سوئد نبود. در نتيجه به نظر من حتى ايرادى که فمينيستها به چپهاى رويزيونيست و چپهاى غيرکمونيست ميگيرند هم بحق نيست. پرچم فمينيستها در دست کسانى است مثل هيلارى کلينتون در آمريکا، يا جنبش جناح چپ طبقه حاکمه در کشورهاى مثل انگلستان، کنار حزب لِيبر جديد هستند... اينها فمينيستها هستند. فمينيستها کسانى هستند که بخاطر فرهنگ بومى هر کشور، حاضرند حقوق زن را قربانى کنند. اينها فمينيستهاى واقعى اين دور و زمانه‌اند. ممکن است بعضا هم کسانى باشند راديکال‌تر از اين. ولى به نظر من کمونيستها - حتى بدترين نوع کمونيستها - بدهى خاصى در مورد مسأله زن به فمينيستها ندارند.

سؤال: تا آنجا که به کمونيسم کارگرى برميگردد - سواى "يک دنياى بهتر" که ما اگر وقت کم بود دفعه بعد هم اگر اجازه بدهيد اين را ادامه بدهيم چون مهم است - مطالباتش مطالباتى هست که در عرصه جنبش بين‌المللى زنان پيشرفته‌ترين و پيشروترين مطالبات است، در مورد جنبش ايران که اصلا مطالباتى مطرح نشده جز برابرى زن و مرد. تا آنجايى که در عمل هم هست، به نظر ميرسد که کمونيسم کارگرى، حزب کمونيست کارگرى فعالترين جريانى است که براى برابرى حقوق زن و مرد مبارزه ميکند. آيا شما با چنين ارزيابى‌اى موافق هستيد؟

منصور حکمت: در اپوزيسيون ايران، البته اينطور است. آنقدر که ما فعاليت ميکنيم، هنوز بخش کوچکى از آنچه که فکر ميکنيم بايد فعاليت کرد هم نيست. ما هنوز به استانداردهاى خودمان، به انتظارات خودمان از درجه فعاليت روى مسأله زن نزديک نشده‌ايم ولى با اين توده انبوه گروهها و محافل اپوزيسيون ايران مقايسه بکنيد، که حد اکثر دفاعشان از زن اين است که "بگذاريد اين زنها اين طفلکها هم کارى داشته باشند، يا يک خورده لباس آزادترى بپوشند، خب حجابشان را بردارند، ولى کسى نگفته موهايشان را فر هم بزنند"... اين تصويرى است که اينها از آزادى زن دارند! در مقايسه با اينها حزب کمونيست کارگرى، نهايت آزاديخواهى محسوب ميشود، ولى خود ما هم بايد راهى را طى کنيم. اين راه را بايد در عمل طى کنيم. بايد به سمت اين برويم که واقعا آن قدرت سياسى را پيدا کنيم که اين برنامه پياده کنيم و نشان بدهيم که به آن وفادار ميمانيم. چون اعلام يک برنامه در اپوزيسيون يک بحث است و عملا پياده کردنش بحثى ديگر. وقتى ما پياده کردن عملى اين برنامه را شروع کنيم، اسلامى‌ها تحريک خواهند کرد، مليّون تحريک خواهند کرد، مردسالارها تحريک خواهند کرد... و آن موقع است که محک واقعى حزب کمونيست کارگرى مطرح ميشود که آيا اين مقاومتها را در هم ميکوبد و حق زن را ميدهد، يا در قوانين برقرار ميکند و در پراتيک اصلى جامعه، يا اينکه به آنها تمکين ميکند؟ اين سؤال هنوز در مقابل همه هست. اگر کسى، اگر جريان سياسى‌اى بخواهد در صف مقدم آزادى و برابرى زن در ايران باشد، به نظر من حزب کمونيست کارگرى است. خود شنوندگان شما ميتوانند مقايسه کنند و ببينند که اين حرفها را از زبان چه گروه ديگر يا سازمان ديگر يا جنبش ديگرى ميشنوند. کس ديگرى نيست که حرفهايى که ما در مورد برابرى زن و مرد ميگوييم را اصلا حتى حاضر باشد اعلام کند.

سؤال: و شما به اين گفتيد "در اپوزيسيون"، من حتى از اين فراتر ميروم در آن چيزى که خودش را جنبش دفاع از حقوق زنان ميداند، الان ما شاهد تکاپوى زيادى نيستيم بر سر مبارزه عملى افشاگرى از جمهورى اسلامى، عليه اسلام، عليه آپارتايد جنسى و غيره. منتها قبل از اين که به خود برنامه بپردازم، شما به نکته جالبى اشاره کرديد، گفتيد اين گفتنش، و بعد عمل کردنش. آنجاست که مسأله مطرح ميشود. حزب کمونيست کارگرى را عده زيادى، حالا آنها که سعى ميکنند لحن تعديلى در انتقاد خودشان بگيرند، اينطور ميگويند که صحبتهاى شما خيلى خوب، ولى اين مطالباتى که شما در مورد حقوق زنان فرضا داريد در جامعه‌اى مثل ايران قابل پياده شدن نيست چون فرهنگ مردم عقب است. شما در مقابل اين انتقاد چه ميگوييد؟

منصور حکمت: ما فرهنگ مردم را عوض ميکنيم. بجاى اين که شما بياييد نيمى از جامعه را قربانى بکنيد، ميتوانيد آن فرهنگ را قربانى بکنيد. خيلى ساده است! ما مردم مترقى و پيشرو آن مملکت را بسيج ميکنيم و سازمان ميدهيم. ما کنار هر مدرسه دخترانه يا هر مدرسه مختلطى که قرار است در آن مملکت وجود داشته باشد، راديکالهايى را ميگذاريم که جلوى اوباش را بگيرند. ما قوانينى را ميگذرانيم و اين قوانين را با بودجه‌هايى تضمين ميکنيم که ضامن شرکت زنان در فعاليت اجتماعى باشد، جلوى تحريک عليه آنها را بگيرد، جلوى نيروهاى قشرى و عقب مانده را بگيرد. ما کارى خواهيم کرد که کسى که مزاحم امر رهايى زن و امر برابرى زن و مرد بشود، جامعه او را به چشم خطاکار نگاه کند، درست مثل کسى که مزاحم بهداشت مردم شده، کسى که مزاحم خوشبختى آدمها بطور کلى شده، درست مثل کسى که از اموال دولتى و اموال کشور اختلاس کرده، درست مثل کسى که مانع رساندن بيمار به دکتر شده... به همان چشم به کسى نگاه کنند که مانع درس خواندن دخترى شده، مانع اشتغال زنى شده، يا مانع اين شده که زنى هر لباسى ميخواهد بپوشد و به سر کار برود. ما فرهنگ را عوض ميکنيم. بجاى اين که خودمان را عوض کنيم، يا حقيقتى که به آن معتقديم زير پا بگذاريم، آن فرهنگ را عوض ميکنيم.

آن فرهنگ از کجا آمده؟ آن فرهنگ هم تاريخا محصول طبقات حاکمه در آن کشور است، فرهنگى است که بدرد سودآورى سرمايه ميخورده، فرهنگى که بدرد حاکميت همين لات و لوتهايى که در ايران بر سر کارند ميخورده... ما حکومت را عوض ميکنيم، فرهنگ را هم عوض ميکنيم. همه جاى دنيا همينطور است. شما نميتوانيد آزادى بياوريد بدون اينکه به سنتهاى عقب مانده هجوم ببريد. ما اين سنتها را عقب ميزنيم، نيم بيشتر مردم ايران، فکر ميکنم اکثريت عظيمى از مردم ايران در حرکت عليه فرهنگ عقب مانده با ما خواهند بود. اگر هم بخشهايى قشرى و عقب مانده و متحجر پيدا بشود، چاره‌اى ندارند، بايد دندان روى جگر بگذارند. بالاخره کسى بايد دندان روى جگر بگذارد. يا زن بايد دندان روى جگر بگذارد و تحت ستم بماند، يا آن حاج آقا بايد دندان روى جگر بگذارد. ما در اين قضيه ميگوييم حالا حاج آقا لطفا دندان روى جگر بگذارد...

سؤال: صحبتهاى خيلى جالبى است. همانطور که گفتم هر جا که صحبت از اين ميشود که بايد اين مطالبات و اين حقوق را داشت، جنبش کمونيسم کارگرى به زياده طلبى، افراطى خواهى متهم ميشود و اين که نميشود اينها را عملى کرد و بعضا اين که حجاب خواست خود مردم هست. اينها چيزهايى که شايد بشود در موقعيتهاى ديگر هم درباره‌اش صحبت بکنيم.

ببينيد، در برنامه يک دنياى بهتر به تمام عرصه‌ها پرداخته شده، اقتصاد، سياست، خانواده، اخلاقيات، فرهنگ و غيره. اين بحث سنتا از طرف لااقل آن جنبش سنتى چپ مارکسيستى مطرح شده که به اقتصاد مقام بالاترى داده در رفع ستمکشى از زنان. آيا شما با اين ديد موافقيد؟

منصور حکمت: در تحليل نهايى اگر زن در صحنه اقتصادى نابرابر باشد و اگر در صحنه اقتصادى تحت تبعيض باشد، در صحنه سياسى و فرهنگى نميتواند برابر باشد، در تحليل نهايى اينطور است. ولى اين به آن معنا نيست که بايد صبر کرد تا اول زن در اقتصاد برابر بشود و بعد رفت به سراغ حقوق فرهنگى و سياسى، و برابرى را جستجو کرد. اين اصلا و ابدا به اين معنا نيست. همه اينها بايد موازى با هم پيش برود و فورا بايد پيش برود.

سياست ما اين است: از همان روز اولى که در آن مملکت دستمان بجايى بند شود، اعلام ميکنيم که زن ومرد برابرند، همه قوانين تبعيض‌آميز فعلى را لغو اعلام ميکنيم، اعلام ميکنيم که حقوق مدنى زن و مرد يکى است، اعلام ميکنيم حقوق سياسى زن و مرد يکى است، اعلام ميکنيم حقوق فرهنگى زن و مرد يکى است، اعلام ميکنيم اختيارشان بر خودشان، بر خانواده‌شان، بر محيط زندگيشان، بر محيط کارشان عين همديگر است و اعلام ميکنيم در عرصه شغلى و کارى و غيره زن و مرد حقوق کاملا برابرى دارند. اين را اعلام ميکنيم و از آنجا که بشکل قانون درميآيد، و فورا اين کار را ميکنيم و نه در يک روند تدريجى که حالا قوانين را يکى پس از ديگرى چکش‌کارى کنيم. بعنوان يک بيانيه پيروزى انقلاب ما اين را اعلام ميکنيم و از فرداى آن روز اينها قانون است. وقتى اين قانون است بايد اجرا بشود. حالا اين که در جريان اجرايش کار چقدر طول ميکشد، چند مدير کارخانه مقاومت ميکنند، يا چند مدير و معلم مدرسه مقاومت ميکنند، آن روندى است که ممکن است در آن کار فائق آمدن به اين مقاومتها، روشنگرى درباره آنها، بدست آوردن منابع و امکانات کافى براى ايجاد عملى اين برابرى، بودجه بدست آوردن براى کارها و غيره، اينها ممکن است طول بکشد. اما بعنوان قانون فورا اعلام ميکنيم و اگر از فرداى آن روز معلوم شود که در جايى زنى در موقعيت نابرابر با مرد هست، مسبب آن قضيه کارى خلاف قانون و خلاف حق مدنى کس ديگرى انجام داده و با قانون روبرو ميشود. در نتيجه از نظر ما اين زياده طلبى نيست، عين حقيقت است. اگر عکس اين بود، اگر فرض کنيد همين جنبش ملى-اسلامى که ما را به زياده طلبى متهم ميکنند، هيچ مشکلى ندارند که کلا خواهان استقلال از آمريکا بشوند، براى مثال در فلان کشور. و وقتى صحبت بر سر حقوق ملى‌شان است هيچ چيزى را زياده‌روى نميدانند و همه چيز را ميخواهند. وقتى صحبت بر سر حقوق تجارى آنهاست، مثلا وقتى ميگويند ما بايد فلان صنعت خودمان را خودمان بدست بگيريم و فلان ماليات را از دوش ما برداريد، هيچ اشکالى نميبيند که بگويم "من اين را ميخواهم و بايد اجرا بشود". وقتى کار به زنها ميرسد، همه ميگويند، آقا زود است، حالا فعلا نه، با فرهنگمان جور نيست و غيره و غيره. ما با اين استدلال هيچ سازشى نداريم. ما اين خط را قبول نداريم... درست مثل حقوق کارگرى، مثل حقوق اقتصادى کارگران. ما روزى که سر کار بياييم - اميدوارم ما بتوانيم سر کار بياييم - همان روز حداقل دستمزدى را حداقل اعلام ميکنيم که يک خانواده بتواند با آن زندگى کند، بگذار هر کس که ميخواهد با آن مخالف باشد.

سؤال: ببينيد، خيلى مهم است که قانون تغيير کند و قانون اعلام بشود، در نتيجه به اين معنى نقش يک دولت در رفع نابرابرى‌ها مهم است، از طرف حقوقى هم گرفت، اما اين کافى نيست. شما ميتوانيد حقوق برابر را اعلام کنيد ولى کماکان در خانواده مرد ميزند توى سر زن. در مورد اين چه بايد کرد؟‌

منصور حکمت: براى رفع اين مسائل بايد منابع نيروى انسانى و منابع مالى اختصاص داد. بخشى از آن روشنگرى است. منتها فرهنگى نيست که بتواند در مقابل حق و حقانيت اين مسأله مقاومت بکند. به نظر من شما در ظرف چند سال روشنگرى ميتوانيد کارى کنيد که مردهاى آن کشور هم آزاد بشوند، از اين تحجر و از اين جهل فرهنگى که به هر حال با اسلام و فرهنگ سنتى در آن کشور رسوخ داده‌اند. بايد کار کرد، بايد آموزش داد و بايد پيگيرى کرد، بازرسى کرد، نظارت کرد. شما نميتوانيد داخلِ يک خانواده را بسپاريد، تصور کنيد به يک تاريکخانه که کسى از آن خبر ندارد و نميتواند در آن دخالت کند...

سؤال: آيا اين، ببخشيد وسط صحبتتان، به دخالت دولت و پليس در زندگى خصوصى مردم تعبير نميشود؟

منصور حکمت: آخر اينطور نيست که بروند در خانه مردم را بشکنند و وارد شوند. صحبت از اين است که اگر زنى با چشم باد کرده آمد سر کار، اجازه پيدا کنند بروند ببينند که چه کسى با مشت به چشم او زده است. اگر ميبينيد بچه‌اى به مدرسه نميآيد، اجازه پيدا کنيد برويد ببينيد چرا به مدرسه نميآيد. اگر کارفرمايى مصاحبه شغلى کرده و از پنج تا شغلى که داشته هر پنج تايش را پنج نفر مرد گرفته‌اند، يک مرجعى بتواند ببيند که کارفرما واقعا بر مبناى توانايى و صلاحيت قضاوت کرده است يا مرد بودن اينها تأثير داشته. واضح است که اگر معلوم شود توانايى و صلاحيت عمل کرده خب البته کارى به او ندارند. بايد کميته‌ها ومقامات مردمى ناظر بر اجراى صحيح اين قوانين وجود داشته باشد، بايد نهادهاى دلسوز به اصطلاح خدمات اجتماعى وجود داشته باشد که کمک ميکنند... بخش زيادى از حقوق زنان گرفتنى است. نميشود توى سينى بُرد و به آنها داد. بايد خود زن کمک کند و آن حق را بگيرد. در نتيجه اگر زنى کتک ميخورد، اگر زنى از بيرون آمدن محروم ميشود، اگر زنى از کار پيدا کردن محروم ميشود، اگر زنى از معاشرت با مردم ديگر آنطور که خودش دوست دارد محروم ميشود، بايد در يک چنين سيستمى مراجعه کند و بخواهد که دخالت بکنند. و تصور اين که هر دولتى دخالت کند، حتما دخالت خشن و پليسى است، بخاطر اين است که دولتهايى که تا حال بوده‌اند اينطور بوده اند، دولتهاى استبداد سلطنتى، دولتهاى دست راستى، دولتهاى پليسى، دولتهاى اسلامى. ما داريم از يک حکومت مردمى حرف ميزنيم که مبنايش شوراهاى محلى‌اند، مبنايش خود مردمند. خود مردمند که خودشان را بشکل دولت آرايش داده‌اند. در نتيجه کسى که دارد دخالت ميکند، همان کسى است که همان آدمها بعنوان همکار و دوست و آشنا، باهاش سر و کار دارند، انجمن محل است، انجمن مدرسه است، نه يک نهادى که با يونيفورم و اسلحه ميآيد بخانه مردم و ميگويد چرا با هم اينطور رفتار ميکنيد... اين تصور از دولت خشن را، اولين چيزى است که ما نفى و نقد خواهيم کرد. دولتى ميآيد که در اصل خود مردم است، مردمى که دارند زندگيشان را اداره ميکنند.

منصور حکمت: من با تلقى بخش اعظم جنبش فمينيستى از هويت اجتماعى زن و خودآگاهى زن مشکل دارم. اينها زن را يک صنف و يا قوم اقليت تصوير مى کنند که بايد حق صنفى اش را بگيرد و پى کارش برود و کارى به دنيا و اعمال کنترل بر سرنوشت جهان و جامعه انسانى نداشته باشد. بنظر من در بحث سقط جنين زن يک اقليت شاکى و محروم نيست که قرار است جيره حقه اش را بصورت اجازه سقط جنين بگيرد و برود و کارى به مسائل اجتماعى، معنوى، فلسفى و تاريخى اين معضل نداشته باشد. در تصوير اينها در بحث سقط جنين زن هميشه فقط در قامت مشترى حامله کلينيک ظاهر مى شود، نه رهبر جامعه، نه فيلسوف و ايدئولوگى که بايد بالاخره راجع به حيات و هويت انسانى جنين و حرمت آدمى و غيره اظهار نظر کند، نه انسانى که جدا از جنسيتش مى تواند راجع به اين مسائل نظر داشته باشد و امر داشته باشد و بخواهد دنيا را به سمت خاصى ببرد. زن در مکتب اينها حامله اى است که نمى خواهد حامله باشد و کارى به اين مسائل ديگر ندارد. اين فمينيسم بنظر من روى ديگر سکه مردسالارى اى است که آنهم زن را از دخالت در اين عرصه ها بازميدارد.