دختر جوان را به دلیل مخالفت با ازدواج به آتش کشیدند

مردي که با همدستي پسر برادرش، دختر نوجوان خود را به طرز دلخراشي به قتل رسانده و جسدش را آتش زده بود، دستگير شد.

به نوشته روزنامه اعتماد، مرد رهگذري که از بياباني اطراف فراشبند استان فارس مي گذشت، اولين کسي بود که پليس را در جريان رها شدن جسم تا استخوان سوخته سوسن قرار داد. اين مرد در گزارش تلفني خود به پليس گفت؛ جسد سوخته يي در بيابان رها شده و از آثار برجاي مانده مشخص است که اين جسد متعلق به يک زن است.

تحقيقات پليسي نشان داد، يک روز قبل از پيدا شدن جسد دختر نوجواني به نام سوسن به طور ناگهاني گم شده اما خانواده اش مفقود شدن او را به پليس خبر نداده اند. وقتي ماموران به سراغ خانواده سوسن رفتند آنها با بي تفاوتي برخورد کردند و گفتند تصور مي کردند سوسن خودش بعد از مدتي بازمي گردد. هنگامي که لباس هاي مقتول به والدين دختر نشان داده شد، آنها تاييد کردند البسه براي سوسن است.

در حالي که تحقيقات ادامه داشت، پزشکي قانوني اعلام کرد به دليل سوختگي بسيار شديد که حتي باعث از بين رفتن بخشي از استخوان هاي مقتول شده است نمي توان علت دقيق مرگ را مشخص کرد.

آنچه مسلم بود، سوسن قرباني يک انتقام گيري هولناک شده بود. تحقيق در زندگي او نشان داد اين دختر 17ساله چند هفته پيش با پسرعموي خودش نامزد کرده اما با اين ازدواج مخالف بوده و به اجبار خانواده اش جواب مثبت داده است. همچنين قرار بود چند روز قبل از قتل عقد رسمي سوسن و پسرعمويش خوانده شود اما به دليل نامعلومي اين مراسم به تعويق افتاده بود.

اطلاعات به دست آمده از زندگي سوسن و بي تفاوتي خانواده اش نسبت به گم شدن و قتل اين دختر نشان مي دهد، اعضاي خانواده در اين ماجرا نقش دارند. بنابراين ابتدا نامزد سوسن دستگير شد. پسر جوان اعتراف کرد با همدستي عمويش يعني پدر سوسن مرتکب قتل شده است و به اين ترتيب پدر دخترکش نيز بازداشت شد.

وي به ماموران گفت؛ مدتي قبل متوجه شدم سوسن به پسري که در شهرمان زندگي مي کند علاقه مند شده و آنها پنهاني همديگر را مي بينند. من دخترم را از اين ديدارها منع کردم و ديگر اجازه نمي دادم از خانه بيرون برود. تا اينکه يک روز برادرم گفت قصد دارد براي پسرش به خواستگاري سوسن بيايد. خيلي خوشحال شدم، چون برادرزاده ام پسر زحمتکش و بسيار خوبي بود. من قبول کردم. وقتي آنها به خواستگاري آمدند، سوسن جواب منفي داد.

وي ادامه داد؛ دخترم به من گفت قصد ندارد با پسرعمويش ازدواج کند و اصلاً او را دوست ندارد. در خانواده ما رسم نبود دختر روي حرف پدرش حرف بزند به همين خاطر هرطور که بود دخترم را وادار کردم با پسرعمويش ازدواج کند. بدون توجه به خواسته او و مخالفت هايي که مي کرد به اتفاق برادرم قرار عقد را گذاشتيم. روزي که قرار بود براي انجام آزمايش خون و مدارکي که براي عقد لازم بود بيرون برويم باز هم دخترم با شيون و زاري به من گفت دوست ندارد با پسرعمويش ازدواج کند.پدر سوسن ادامه داد؛ من دخترم را به زور بيرون بردم. وقتي داشتيم به اتفاق خانواده برادرم براي خريد مغازه ها را نگاه مي کرديم يکدفعه متوجه شديم خبري از سوسن نيست. من فهميدم که او فرار کرده و به خانه پسر مورد علاقه اش رفته است. خيلي زود به پليس مراجعه کرده و عليه پسر جوان شکايت کردم و بعد هم با مامور به خانه او رفتم و دخترم را تحويل گرفتم. سوسن آبروي من و نامزدش را برده بود به همين خاطر فرداي روزي که او را تحويل گرفتم به اتفاق برادرزاده ام به بهانه انجام کاري وي را بيرون برديم. در بياباني اطراف شهر ابتدا با چادرش او را خفه کرديم، بعد او را 200 متر روي زمين کشيديم و در نهايت براي از بين بردن جسدش به اتفاق برادرزاده ام بنزين روي جنازه ريختيم و آن را به آتش کشيديم.