بازگشت به صفحه اصلی                             

علیه تبعیض   
سازمان دفاع از حقوق زن در ایران

 

 

 

 

خطر اعدام قریب الوقوع یک جوان بی گناه در زندان قزلحصار کرج

 

 


احتمال دارد یک انسان بی گناه، از جنس خودمان به زودی اعدام گردد.
 


حدود ۳۰ کیلومتر دورتر از اینجایی که می نویسم در زندانهای رجایی شهر و قزلحصار و حتی صدها کیلوتر دورتر، شاید انسانهای بی گناهی باشند که منتظرند به پای چوبه دار روند. یعنی اعدام شوند. اعدام
ما نمی دانیم که کدامیک از محکومین گناهکارند و کدامیک بی گناه. می گویند قاضی جاهل است بین دو عالم. اما وقعا می توان از روی جهل، حکم به اعدام صادر کرد. چقدر برای برخی انسانها کشتن راحت است. فقط کافی است از یک کلمه "اعدام "در حکمی استفاده شود و بعد هم مورد تایید یک دادگاه بالاتر قرار گیرد. دیگر هیچ گوش شنوایی نیست تا به داد این محکوم به مرگ برسد. شاید او بی گناه باشد. شاید برای او نقشه ای کشیده شده باشند. در پرونده هایی که قضات مجازات اعدام صادر می کنند از این اما و اگر ها بسیار است ولی راحت ترین کار و بی دردسر ترین کار برای برخی از قضات صدور حکم اعدام است و به دار آویختن یک انسان، انسانی از جنس خودمان. بعد هم گمان می کنیم این شخص اعدامی، واقعا مستحق اعدام است و حقش است بمیرد و شایدم اگر به دارش آویختیم مثل سهیلا قدیری دلمان برایش بسوزد و چند مقاله ای هم بنویسیم و بیانیه ای هم صادر کنیم و بعد فاتحه ای بخوانیم تا شاید روحش شاد شود. به هر حال می دانم و یقین دارم که در حال حاضر یک بی گناه همچون بسیاری از بی گناهان دیگر در انتظار اعدام است. شب و روز در حال غوطه ور شدن با ذهن خود است و می گوید. خدایا این چه مصیبتی بود که برای من فرستادی. من که گناهی ندارم پس چرا مستحق مرگ شناخته شدم. می گوید که خدایا چرا در برخی مواقع مرگ و زندگی انسانها باید در دست انسانها باشد. آیا این عدالت است یا بی عدالتی. دو بار درخواست عفو و بخشش به کمیسیون عفو و بخشودگی داده و هنوز هم پرونده اش در کمیسیون عفو و بخشودگی است. او از سال ۸۶ در زندان قزلحضار است. هر از چند گاهی زن و بچه اش را در زندان قزلحضار ملاقات می کند. بارها دیده ام که همسرش، برای اینکه پرونده شوهر بی گناهش مورد رسیدگی قرار گیرد راهروهای دادگستریهای تهران و کرج را بالا و پایین رفته تا روزنه ای بیابد. به هر دری زده تا در کشایی بیابد. اما دریغ که گوشهای شنوا دیگر برای این افراد کر شده اند و توان شنیدن ندارند. آنها نمی شنوند که مرگ به سراغ یک جوان آمده است که جانش را بگیرد. مرگ را لمس نکرده اند. دادستان جوان بی گناهی که در انتظار مرگ است را بخوانید و اگر توانستید به او کمک کنید. اگر یکی از اقوام شما در دادگستری مشغول کار است و دارای پست و مقامی است به او بگویید که این فرد بی گناه را نکشند. من هم بعد از محکومیت این جوان وکالتش را پذیرفتم. تا بحال نامه های متعددی را به دادستان و ریاست قوه قضاییه نوشتم. حال منتظرم تا فرجی شود. امیدوارم که این جوان نجات یافته و به آغوش خانواده اش برگردد.

 



علیرضا ملک زاده یکی از کارمندان زندان رجایی شهر کرج بوده است که با دسیسه و نیرنگ عده ای از زندانیان مواجه شده و اینک در دام مرگ فرو رفته است.ایشان به موجب حکم شماره 3318/86/2/144 مورخه 20/11/1386 از سوی شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی کرج به ریاست قاضی حسینی به جرم وارد کردن مقدار 485 گرم هروئین فشرده ( کراک ) و 395 گرم تریاک به داخل زندان مستند به ماده 8 و بند 2 ماده 5 ناظر به ماده 12 قانون مواد مخدر از حیث وارد نمودن کراک به داخل زندان به اعدام و از بابت وارد نمودن تریاک به داخل زندان به پرداخت پانزده میلیون ریال جریمه نقدی و تحمل 74 ضربه شلاق محکوم گردیده است.

 



علیرضا ملک زاده از جمله کارمندانی است که سالها در زندان مشغول به کار بوده و حسن اخلاق و رفتار و اعمال وی در طول مدت خدمت، لوح های تقدیر را در پرونده اش به ثبت رسانده است. ولی به دلیل دشمنی و کینه توزی برخی از زندانیان اغفال شده و او که قصد خیر داشت با درخواست علی. ز یکی از زندانیان، دو جلد کتاب مذهبی از جمله زیارت عاشورا را از شخصی که تاکنون شناسایی نشده، به داخل زندان آورد. در روز 12/8/1386 هنگاهی که علیرضا قصد ورود به زندان را داشت، نگهبانان زندان پس از بازرسی، جلد کتاب ها را شکافته و مشخص می گردد مقداری کراک و تریاک در جلد کتابها، بدون اینکه علیرضا اطلاعی از محتوای آن داشته باشد جاسازی شده است.

 



دلیل این امر نیز توجه و مداقه در گزارش اولیه حفاظت زندان است که اعلام گردیده:« در مورخ 11/8/86 شایع گردیده احدی از پرسنل بنام علیرضا ملک زاده که در اندرزگاه به کار مشغول است قصد وارد نمودن مقادیر متنابهی مواد مخدر به داخل زندان را دارد و این اقدام به احتمال قریب در تاریخ 12/8/86 رخ خواهد داد. وی را به بهانه تکمیل فرم خلاصه اطلاعات پرسنلی به حفاظت زندان هدایت و بعد از بازرسی داخل دو جلد کتاب با عناوین ترجمه و شرح نهج البلاغه و فرهنگ عاشورا مقدار ... که به صورت ماهرانه جاسازی شده بود کشف و ضبط گردید.»
 

 


در این گزارش نکاتی دارای اهمیت است: اولآ- تا کنون مشخص نشده که چگونه چنین رخدادی از قبل شایع گردیده و شایع کننده یا کنندگان چه افرادی بوده اند و اگر واقعآ شایعه ای در سطح زندان پیچیده باشد علیرضا از آن خبر دار می شد. به همین دلیل محرز و مشخص است که توطئه ای علیه علیرضا برنامه ریزی شده و توطئه کنندگان از این طریق و حسن نیت علیرضا، برای آنکه کینه های خود را نسبت به ولی خالی کنند و او را که تنها مانع اجرای اهداف شومشان است از بین ببرند. از بیرون زندان مواد مخدر را داخل جلد کتاب کرده و به علیرضا می دهند و از طرف دیگر مسئولین زندان را نیز از این موضوع آگاه می نمایند والا چنانچه توطئه ای در کار نبود هیچ کدام از نگهبانان شکی به کتاب ها نمی نمودند تا بخواهند آنها را بازرسی کنند. ثانیآ – همانطور که در گزارش مامورین نیز آمده است؛ مواد مخدر به طور کاملآ ماهرانه ای در جلد کتابها جاسازی شده بود؟!. ملاحظه می گردد که حتی علیرضا شک و تردیدی نسبت به محتوای کتابها ننموده و پس از اخذ آنها، با خیال راحت به زندان وارد کرده است. این نکته حکایت دیگری است از توطئه علیه علیرضا به این صورت که اگر علیرضا کوچکترین اطلاعی از محتوای کتابها داشت برای آنکه بتواند از تشویقی و لوح های تقدیر در زندان استفاده کند به مقامات بالاتر خود اطلاع می داد. همانطور که در گذشته بارها و بارها نقشه های شوم و غیر قانونی بسیاری از زندانیان را بر ملاء کرده و مانع اجرای مقاصد آنها شده است. ثالثآ – طبق گزارش فوق الذکر اعلام شده است که قرار است در تاریخ 12/8/86 مقداری مواد مخدر به زندان وارد گردد. درست در همان تاریخ، کتابها از علیرضا اخذ و موادی که ایشان کوچکترین اطلاعی از محتوای آنها نداشته اند کشف گردید.

 



ای کاش قاضی محترم رسیدگی کننده به پرونده قبل از آنکه حکم به مجازات مرگ علیرضا را داده بود بیش از اندازه تامل به این نکات حساس می نمود. نه آنکه بدون وجود اقراری در پرونده، حکم به اعدام یک شخص بی گناه دهد. چطور امکان دارد شایع کننده صد در صد بداند، در تاریخ 12/8/86 قرار است موادی توسط علیرضا حمل شود؟ و چطور امکان دارد که بدون مقدمه ای مواد در کتابها کشف گردد؟ بنابراین محرز و مشخص است که علیرضا هدفی بوده است که عده ای از خدا بی خبران خواسته اند جانش را بگیرند. و تنها راه برای رسیدن به مقصود را جاسازی مواد مخدر آنهم از نوع کراک و آنهم در کتابهای مذهبی یافته و به هدف شوم خود هم تا حدودی نائل شده اند. ولی آیا قضات دستگاه قضایی نباید به چنین مواردی نیز توجه نمایند؟ آیا نباید دلیل محکمه پسندی بر محکومیت متهمین به اعدام وجود داشته باشد؟

 



در این پرونده، هیچ دلیل محکمه پسندی که نشان دهد علیرضا عالم به وجود مواد مخدر در کتابهای ضبط شده است وجود ندارد و قاضی محترم دادگاه صرفآ انکار پس از اقرار علی زندی، و وجود مواد مخدر در کتابها را دلیل اثبات مجرمیت علیرضا قلمداد نموده است. در حالی که بدیهی است اگر قانونی حکم به مجازات اعدام داده است گرفتن جان آدمی می بایست با چنان دلایل و مدارک قوی و محکمه پسندی صورت گیرد که هیچگونه شک و تردیدی در مجرمیت متهم باقی نگذارد. در حالی که با مداقه در محتویات پرونده، حتی شکی نمی توان در بی گناهی علیرضا نمود مضافآ به اینکه دادیار دوم دیوانعالی کشور در دادنامه شماره 4545/86/332 در تاریخ 22/12/1386 در پرونده کلاسه 4387/86/32 صراحتآ اعلام می نماید که:« ... احتمال اینکه برایش زندانیان توطئه کرده باشند نیز وجود دارد....» بنابر این چون هیچگونه اقراری در پرونده وجود ندارد؛ حتی اگر کوچکترین احتمال در بی گناهی علیرضا و ایجاد توطئه وجود داشته باشد نمی توان ایشان را به اعدام محکوم نمود.
 

 


علی ز در بازجویی مورخ 27/8/86 صراحتآ اعلام می دارد: « من حدود 2 هفته پیش دو جلد کتاب را گفتم ملک زاده بیاورد؛ ولی حقیقت را به وی نگفتم و کسی که خارج از زندان مواد را در کتاب به ملک زاده داد نمی شناسم و فقط مهران محمدی را می شناسم.» وی حتی پیش از این در تاریخ 21/8/86 گفته بود: من قبول دارم هر دو کتاب را من سفارش داده بودم و ملک زاده خبری از مواد مخدر نداشت و اولین بارش بود برایم چیزی می آورد.»

 



آقای علی ز بارها با نوشتن نامه های مختلف نسبت به این موضوع که موادهای داخل کتاب متعلق به وی بوده و علیرضا از محتوای آن اطلاعی نداشته است اقرار و اعتراف نموده است. ولی متاسفانه به این گفته ها از جانب مرجع قضایی ترتیب اثر داده نمی شود و علیرضا تنها مظنون حمل مواد مکشوف به حساب می آید و در نهایت، صرفا با علم قاضی و به ناحق به اعدام محکوم می گردد.
 

 


آقای ملک زاده در اولین اظهارات خود بیان می دارد: «.... اینجانب به عنوان کارمند زحمت کش با سابقه 9 سال در زندان رجایی شهر، عدم سابقه کیفری و دارای همکاریهای زیاد در زندان از جمله کشف مواد مخدر و کشف طرح فرار زندانیان و غیره با صحبت با زندانی فرهاد ( دوست و همراه علی ز؛ این دو با یکدیگر نقشه آوردن کتابها را کشیده بودند) که از زندانیان می باشد در شرایطی کتابها درباره نهج البلاغه و عاشورا را عنوان کرد که بخواند و کتاب را از شخص ناشناسی در درب زندان قرار گذاشته بودم دریافت کردم و حتی مطالعه کردم اصلآ کتابهای مورد نظر مشکوک به نظر نمی رسید و کتابی عادی بود که بعدآ آن را به زندان آوردم که در جلوی درب دوم مسئولین حفاظت مرا با خود به حفاظت بردند و مورد بازپرسی انجام دادند که بعد از پاره کردن جلد کتاب مواد را از آن بیرون آوردند که بنده هاج و واج به قضیه فقط نگاه می کردم و خدا را شاهد می گیرم که از داخل کتاب خبر نداشتم. من آن را اصلآ ندیده ام و خبری از آن نداشتم. بنده به شدت به اینگونه خلافها کاملآ مخالف هستم و حتی کسی که اینگونه بود با او نشست و برخواست نمی کنم. بنده در روز استراحتم مسافر کشی می کنم و به دنبال روزی حلال می باشم.» علیرضا کاملآ نیت خیر داشته و از محتوای کتابها اطلاعی نداشته است این موضوع را می توان از نحوه کار ایشان در زندان به روشنی استنباط کرد. حتی مدیر زندان رجایی شهر طی نامه ای به معاونت ریس کل دادگستری تهران در خصوص علیرضا اعلام می دارد که ایشان تا زمان دستگیری هیچگونه گزارش سوئی در سابقه نداشته و از نظر اخلاق و رفتار مورد تایید بوده است. ولی متاسفانه به این دلایل قانع کننده، بر بی گناهی آقای ملک زاده هیچگونه ترتیب اثری داده نمی شود و صرفآ آقای حسینی قاضی دادگاه با علم خود آنهم بی آنکه استوار بر پایه ای مستحکم باشد و با انکار پس از اقرار زندانی، حکم به اعدام یک جوان بی گناه صادر می نمایند.
 

 


در نامه های مختلف به مسئولین خواسته ام که نگذارند عده ای از زندانیان مجرم ، مامورین زحمت کش دستگاه قضایی و سازمان زندانها را مورد طعمه خود قرار داده و به چاه مرگ بکشانند. نگذارند علیرضای بی گناه، همچنان داغ ننگ قاچاق مواد مخدر را بر پیشانی اش احساس کند و در حالیکه افراد دیگری طرح اعدام وی را کشیده اند علیرضا، بی گناه و به ناحق حتی مجازات زندان را که به هیچ عنوان مستحقش نیست تحمل کند. او بی گناه است و تنها دستخوش کینه های روانی برخی از زندانیان شده است لذا حقیقتآ مستحق مرگ هم نیست . این پرونده از جمله پرونده هایی است که دقت در آن نشان می دهد اعدام مجازات صحیحی نیست و امکان دارد یک بی گناه به ناحق به دار آویخته شود.

 



اعدام را متوقف کنید و نگذارید بی گناهان اعدام شوند


+ نوشته شده توسط محمد مصطفایی در جمعه پانزدهم آبان 1388 و ساعت 19:34