بازگشت به صفحه اصلی

علیه تبعیض
سازمان دفاع از حقوق زن در ایران
 

 

 

چرا من از مذهب رویگردانم؟
 


شیدا ابراهیمی

 

بشر بدنبال سؤالات خود دربارۀ بود و نبودش و چیستی این جهان شگفت انگیز،همواره درجستجوی یک عامل وآفریننده ای بوده است ودرادامۀ این سرگردانی،نیاز خود را به داشتن یک توضیح در اینباره دریافته است.ازاین لحظه به بعد داستان آفرینش شکل گرفت.ازآنجایی که در میان انسانها همواره برخی هوشمندترمی باشند،تصمیم گرفتند برای هدایت انسانها در دنیایی بی قاعده وبی هدف،با رهبریت خود بشر را هدفمند کنند وبا طرح مسئلۀ دین و مذهب،سعی در پاسخگویی به سوالات بشر داشتند.اما در طول تاریخ و گذشت زمان،رهبران دینی دریافتند که دین کاربرد بیشتری نیزمی تواند داشته باشد.اما هیچیک ازاین ادیان که خود را آسمانی می دانند،هنوزنتوانسته اند توضیحی منطقی در بارۀ آفرینش وداستان هستی بدهند.نه انجیل و نه تورات و نه اسلام.حتی دارای تناقضاتی نیز هستند که در برخی موارد در قرآن نیز این تناقضات دیده می شود.با وجود اینکه ادعا می شود کتابهای آسمانی بی تغییر بوده و در آن دستی برده نشده است،اما در جهان امروزی ما باور نکردنی است که این کتابها بی نقص بوده باشد و تناقضات آشکار آنها بیانگر این نقص است و با گذشت زمان و پیشرفت بشر به نقوص این ادیان نیز اضافه میشود.اما بدین شکل بشر عادت به دین کرد و در طول تاریخ افرادی با هدفهای متفاوت سعی در تحریف دین کرده و از آن استفادۀ سیاسی نمودند.امروزه دین در واقع ابزاری سیاسی برای حکومتهاست در سرکوب مقاومت انسانها نسبت به بی عدالتی و همچنین در کسب و درآمد از قبال مردم.نگاهی به حکومت ایران شاهد این مدعاست.(قانون اساسی ایران که مبتنی بر دین است و از شعار معروف سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما)،پیروی می کند.بسیاری از قوانین ایران چون سنگسار،اعدام،حق دیۀ زن و جدیدا حق چند همسری برای مرد و تفکیک کتابهای درسی ازلحاظ جنسیت(که در حال حاضر طرح آن وجود دارد)،به صورت قوانین بکارمی رود.در حالیکه این نوع قوانین مبتنی با هیچ الگوی سیاسیِ شناخته شده نیست.ورود دین در سیاست مسئلۀ ایدئولوژی را مطرح میکند و ایئولوژی به معنای بایدها و نبایدهاست.و به این شکل ایده های شخصی و خودخواهانۀ برخی افراد در قانون جا باز می کند و این افراد بواسطۀ قداست خود صاحب مال و مقام شده و درست عین خلیفه گری اسلامی،بر مردم حکومت می کنند.در کشوری که خود را آزاد نیز می نامد،ولی فقیه حرف اول را می زند.حتی در رابطه با انتخابات ولی فقیه می تواند راساً تصمیم بگیرد.وجود مخالفت دانشجویان و جنبش زنان نمودی ازمخالفت مردم ایران است.اگر چه این گروه تمامی ملت ایران را نمایندگی نمی کند،اما سکوت ملت ایران در قبال جمهوری اسلامی به معنای پذیرش این نوع حکومت نیست،بلکه به معنای نداشتن هیچ آلترناتیو دیگری است که بتواند جای این نوع حکومت را بگیرد و وحشت مردم از انجام یک اشتباه دیگر چون انقلاب ایران را که بدون داشتن تشکل و سازماندهی به بیراهه کشانده شد،نباید از نظر دور داشت.هنوز پس از 30 سال ملت ایران داعیۀ پناهندگی درکشورهای دیگر را دارند.در کردستان عراق واردن ایرانیان بسیاری درانتظار ورود به اروپا به سر میبرند و مشکلات سالها ماندن در اردوگاههای بسته را بجان می خرند.این تنها نشانۀ اعتراض این مردم به جمهوری اسلامی است.سالهاست که جمهوری اسلامی با ادعای آراء 90% در سال اول انقلاب و گفتن اینکه مردم ،خود این حکومت را انتخاب کرده اند،روزگار را سپری می کند اما تا این لحظه هنوز با وجود پیشنهادهای فراوان مخالفین خود،تن به یک رفراندوم مردمی و زیرنظرسازمان ملل متحد نداده است،تا معلوم شود چند درصد از این 90% ادعایی،خواهان نبود جمهوری اسلامی هستند.بسیاری ازقوانین جمهوری اسلامی پس از انتخاب این حکومت اعلام و اجرا شد،به طور مثال قانون حجاب اجباری.این یکی از قوانینی است که به ضرب گلوله و شلاق و اهانت به اجرا درآمد ومسئلۀ خروج از دین یکی ازمسائلی است که دراسلام به نام ارتداد نامیده می شود و تا قبل از این تنها شکل دینی داشت اما امروزه شکلی قانونی به خود گرفته است.بخصوص با تصویب لایحۀ مجازاتهای اسلامی که به طورقضایی،مرتدین مورد پیگرد واقع شده و حکم اعدام در بارۀ آنها صادر می شود.این نمونۀ آزادی در نظام جمهوری اسلامی است.نمی توان با توجیه قانون مسئله را بررسی کرد چرا که شریعت دینی یک قانون همه پسند و عام و انسانی نیست وتنها آن دسته افراد را حمایت می کنند که با آن موافق باشند.این نمونۀ بارز دیکتاتوری است.اگر چه تبلیغات بسیاری بر علیه رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد اما بسیاری از آنها افشاگرانه وعین واقعیات است.مسئلۀ بهایی ستیزی و مسیحی ستیزی یکی ازاین نمونه هاست که خود رژیم نیز به آن اذعان دارد.اگرچه گفته شده که ملت ایران 90% مسلمان می باشند اما این یک آمار اشتباه است چرا که وجود کلیساهای خانگی و گرویدن ایرانیان به مسیحیت و ادیان دیگر و یا سکولار بودن آنها،خلاف این ادعا را نشان می دهد.در واقع دردین اسلام هرآنکس که در شناسنامه ویا ازوالدین مسلمان باشد،مسلمان محسوب می شود و جمهوری اسلامی نیز ازاین حربه استفاده کرده ومسلمانی مردم را به پای شناسنامۀ آنها می گذارد.افراد زیادی هستند که حتی از ایران با اسامی مخفی بدنبال خروج از اسلام می باشند،پس این آمار نمی تواند درست باشد.دین درهیچ کشوری نتوانسته است به صورت دینی و شریعتی آن کشور را اداره کند،چرا که به تک حکومتی و تک حزبی راه میبرد.در ایران مطبوعات به آن شکلی که می گویند آزاد نبوده و شاهد این مدعا بسته شدن بسیاری از روزنامه های مخالف دولت است.تمامی اینها دلایلی است برعدم یک فضای سیاسی باز.و اصولا در کشوری که به شکل ولایت فقیهی اداره می شود،دیگر جایی برای صحبت مخالف باقی نمی ماند.من از این مذهب رویگردانم،چرا که به من می آموزد چگونه به مردمم دروغ بگویم،من از این مذهب رویگردانم،چرا که برروح لطیف زنانه ام همواره تازیانه زده است.من از این مذهب رویگردانم،چرا که مرا از خود دورمی کند.من ازمذهب رویگردانم،چرا که اجازه نمی دهد از پیلۀ محدودیتهایم خارج شوم و پروانه شدن را تجربه کنم.من ازاین مذهب رویگردانم که کودکان نوجوان را با کلید دروغین بهشت،به روی میدانهای مین می فرستد و طعم شیرین نوجوانی را از آنان دریغ می کند.من ازاین مذهب رویگردانم،چرا که به کودکان درس جنگ و کینه توزی می آموزد.من فکر میکنم بزرگترین جنایت این است که کودکیِ کودکی را ازاوبگیرند،چرا که هرگز چنین کودکی رشد نخواهد کرد.من از مذهب رویگردان،چون عشق را تازیانه می زند.



 

 

بازگشت به صفحه اصلی