بازگشت به صفحه اصلی                             

علیه تبعیض
سازمان دفاع از حقوق زن در ایران

 

 

 

 

برای جلوه و کاوه
دوستی روشنی بخش

 


"ناهید کشاورز"


چهار شنبه 30 اردیبهشت 1388


به سان عاشقی شده ام که روزها از کنار تلفن تکان نمی خورد چرا که منتظر تلفن معشوق است. من نیز روزها منتظر تلفن جلوه ام که از روزی که بقیه زندانیان زن آزاد شده اند و او به بند عمومی منتقل شده است، دیگر تلفنی از او ندارم. همسرم نامه های امیرحسین برادر عزیزی که هنوز هر بار مرور خاطراتش از او، غمی عمیق در ما ایجاد می کند را به من نشان می دهد که در دهه 60 از زندان می فرستاده، نامه هایی که پر از خط خوردگی است . مسئولان زندان با خط زدن هر جمله ای که در آن از طبیعت و زیبایی می گفت سعی می کردند عشق و امید را از نامه ها پاک کنند.

برادرها و خواهرها با ذره بین به دنبال یافتن کلمات خط خورده از نامه بودند تا حس برادر از دست رفته را در هنگام نوشتن نامه بازسازی کنند. همسرم به این طریق می خواهد به من دلداری دهد که جلوه و کاوه خوبند، شرایط بسیار بهتر شده است و نباید نگران بود.

اما به راستی تا کی می توان با مرور روزهای سیاه تر، چشم بر بی عدالتی ای که بر دوستانمان می رود دوخت؟ اروپا نیز سال های سیاه تفتیش عقاید را از سر گذرانده است، آیا می توان با مرور تاریخ سراسر درد و رنج آن روزگار، زشتی آن چه که امروز بر جهان می رود را کتمان کرد؟ کاوه به همراه پسران دیگر نزدیک به سه هفته بدون کوچکترین تماس تلفنی در زندان مانده است. هم بندیان تازه از بند رسته او از رفتار خشن بازجویان، کتک و سرپا نگه داشتن های طولانی در حین بازجویی می گویند. هر بار هنگام دیدن خانواده کاوه و جلوه، من با مرور تجربیات کنشگران کمپین از زندان سعی می کنم به آن ها بگویم که شرایط با آن چه آن ها تصور می کنند، بسیار فرق کرده است، با کنشگران مدنی و فعالان حقوق زنان رفتار خشن نمی شود چرا که دلیلی برای رفتار خشن نیست. ما کار علنی و مسالمت آمیز می کنیم، گزارش آن چه که می کنیم را می توانند در رسانه های جنبش ببینند. حرف های تسلا بخشی که حتی برای خودم هم آرامش بخش نیست. درست است که ما کار مدنی و مسالمت آمیز می کنیم. درست است که در همه حال در زیر سخت ترین فشارها بر مطالبات حداقلی خود پای بند بوده ایم. درست است که در تمام این سه سال بر روش چهره به چهره و جمع آوری امضاء برای تغییر قوانین پای فشرده ایم، به همه اعلام کرده ایم که تنها سلاح ما برای تغییر دفترچه های کوچکی است که آگاهی های حقوقی را به خانه های شهروندان هدیه می برد و بیانیه هایی است که از شهروندان می خواهد اعتراض خود را به قوانینی که در شان انسان امروزی نیست با امضای خود، به مجلسیان نشان دهند، درست است که ماموران امنیتی هر بار که به خانه هایمان می ریزند جز دفترچه های تغییر قوانین، بیانیه های امضاء شده و کتاب های منتشر شده در بازار کتاب رسمی، چیز دیگری نمی یابند اما با ما بسان ناقضان امنیت شان رفتار می کنند و هر بار اتهامی مشابه را برای هر کنشگری که سر و کارش با آن ها می افتد، ردیف می کنند. اقدام علیه امنیت ملی. به راستی دلداری من چه فایده دارد، هنگامی که جلوه را که بی خبر از همه جا بعد از سر زدن به کلانتری و وزرا برای خبر گیری از حال همسرش با من و همسرم به خانه اش بر می گردد، به مانند کیس کامپیوتر و کتاب ها و نوشته های تحقیقی از خانه اشان نصف شب بدون نشان دادن حکم قضایی به زندان می برند.

دلداری من چه اهمیتی دارد هنگامی که در حضور مادر کاوه و جلوه، لباس شخصی های قوی هیکل جلوه را با زور و با پای برهنه به ماشینی می برند که هیچ نشانی از هیچ مرجع قانونی بر آن درج نشده است. دلداری من چه اهمیتی دارد هنگامی که منادیان اسلام گرایی که ماشین هایشان به نام امنیت اجتماعی، امنیت را بر هر شهروندی تنگ می کند، دست های جلوه را گرفته و با خشونت کشان کشان با خود می برند، به راستی حلال و حرام شان چه راحت پایان می گیرد! یا نیروهای امنیتی هم جان و مال مردم را حلال خود می دانند؟

دلداری من چه اهمیتی دارد، هنگامی که دو روز بعد که خانواده جلوه و کاوه به خانه فرزندانشان سر می زنند ماموران امنیتی را هم چنان در خانه آن ها می بینند.

دل داری من چه اهمیتی دارد، هنگامی که بعد از سه هفته دوندگی، بعد از سه هفته هر روز سر زدن خانواده ها به دادگاه انقلاب، بعد از این که جلوه به مادرش می گوید، بازجویش به او می گوید او جرمی مرتکب نشده است و آزاد است، بازپرس شعبه امنیت به مادر جلوه می گوید من قاضی پرونده هستم و دلم نمی خواهد جلوه را آزاد کنم!

من هم نگرانم، نگرانم از رفتارهای غیر قانونی ماموران امنیت ملی، بازجویان و قاضیانی که هر بار یکطرفه به قاضی می روند اما از یک چیز مطمئنم از ایمان ژرف دوستانم به راهی که انتخاب کرده اند. از اعتمادی که به درستی راهشان و کمپینی دارند که وقت و انرژی و توانشان را برای پیشبردش گذاشته اند. به نوشته های کاوه فکر می کنم که در بدترین شرایط به همه ما نوید امید می داد. به تلاش های بی دریغ جلوه می اندیشم که در سخت ترین شرایط هم امیدش به تغییر را از دست نمی داد.

کمپین برای همه ما روزهای تلخ و شیرینی داشته است، سخت ترین و شیرین ترین لحضاتی که همیشه با دوستانم در آن شریک بوده ام و شاید به همین دلیل تلخی هایش چندان غیر قابل تحمل نبود و حلاوت شیرینی اش انرژی ام را برای تداوم راه هر روز بیشتر کرده است.

نگرانم اما از یک چیز مطمئنم که آن جسم نحیف کاوه نیست که فشارها را تحمل می کند بلکه شوق او به تغییر و دانش عمیق او برای تحلیل شرایطی که هر گز پایدار نخواهد ماند. از یک چیز مطمئنم و آن این است که جلوه در زندان عمومی هم چنان بیکار نمی ماند. به این زندانی مشاوره حقوقی می دهد، خبر فلان محکوم به قتل را که بن بست های حقوقی و اجتماعی او را به آن جا کشانده است، به دوستان روزنامه نگارش می دهد. به مانند بارپیشین سعی می کند اندک فضایی برای تنفس در زندان ایجاد کند و شادی اندکی را به میان کسانی برد که مدت هاست شاد زیستن را فراموش کرده اند. شادی اندکی که با پول ناشی از فروش تابلوهای نقاشی جلوه پدید آمده است. مبلغ ناچیزی که صرف خرید رنگ، وسایل نقاشی تئاتر برای زندانیانی شد که به زندگی یکنواخت زندان اند کی رنگ و شادی بخشند.

مریم حاجی محسن از رفتار دوست داشتنی جلوه در زندان می گوید. او می گوید شیفته رفتار مهربانانه و پخته جلوه شده است. اشکم از شادی غرور و غم دلتنگی برای جلوه جاری می شود. می دانم که شرایط سخت، محل آزمون خود واقعی انسان هاست. می دانم که جلوه زن شرایط سخت است. جلوه ای که بعد از شنیدن خبر دستگیری کاوه تمام مدت به تمام کسانی که نگران حال کاوه بودند، دلداری می داد و دائم نگران امیر یعقوب علی بود چرا که امیر حکم حبسی یک ساله در پرونده داشت. جلوه ای که هنگامی که ناباورانه وارد خانه اش شد و کاوه را دست بند به دست با سه مامور امنیتی در خانه دید که سرگرم تفتیش خانه بودند، تمام مدت نگران حال من بود و مصرانه از ماموران می خواست که نباید به زن باردار استرس وارد شود. جلوه ای که در تمام تلفن هایش نگران خانواده کاوه است. روز تولد کاوه از دوستان کاوه می خواهد هوای مادر کاوه را داشته باشند و ما جشنی بدون حضور عزیزانمان در منزل کاوه ترتیب دادیم. جشنی که همراه با دیدن آلبوم های عکس کاوه بود و خاطرات پدر و مادرش از پسری که به واقع شایسته بهترین هاست. پسری که داشتنش برای بسیاری از مادران غبطه آمیز است. این سال های نزدیک کاوه برای من برادری بوده است که همیشه آرزویش را داشته ام. برادری برابرخواه، مهربان، خوش فکر و مورد اعتماد. زمان کوتاهی لازم است که کسی کاوه را ملاقات کند و ستایشگر رفتار مهربانانه، هوش سرشار و دانش عمیقش نباشد. هر روز تماس هایی از دوستان و خانواده ام دارم که با کاوه ملاقات داشته اند، آن ها هر گز خواننده مقالات کاوه نبوده اند و از سابقه فعالیت هایش خبری ندارند اما همه نگران زوج جوانی هستند که با آنها در مهمانی های کوتاه آشنا شده اند و نمی توانند بی عدالتی رفته بر آن ها را درک کنند.

زندان برای کنشگران حقوق برابر مکان آزمون قوانینی است که قدرتمداران تمام امکاناتشان را برای مخالفت با تغییرش بسیج کرده اند. زندان مکان زندگی های به بن بست رسیده زنانی است که اگر قوانین کمی بهتر بودند، هر گز به آن جا کشیده نمی شدند. به راستی با هر بار به زندانی فرستادن کنشگران حقوق برابر، به آن ها یادآوری می کنید که چاره ای جز تغییر این قوانین ندارند چرا که زندان تجمیع تمامی بدبختی های شرایطی است که با ضرب فشار سعی دارید بر ما تحمیل کنید و آن را غیر قابل تغییر بخوانید.

قاضی و معاون دادستان از من می خواهند به قوانین کاری نداشته باشم. آن ها به من یادآور می شوند که قوانین به من ربطی ندارند. هنگامی که می گویم چگونه قوانین می تواند به من ربط نداشته باشد، در حالی که طبق قانون جان من نصف جان پسرکی ارزش دارد که با خون من تغذیه می کند. هنگامی که به آن ها می گویم چگونه این قوانین به من ربطی ندارند هنگامی که پدربزرگ 88 ساله کودک من برای سرپرستی فرزندم بر من اولویت دارد. می گوید این مملکت متخصص دارد و این موضوعات به تو مربوط نمی شود. هنگامی که از نابرابری دیه می گویم، می گوید قانون اسلام است و چون و چرا در آن ممکن نیست، می گویم پس چگونه مجلس به تازگی برابری دیه در تصادفات را تصویب کرده است، می گوید نمایندگان مختارند و به من ربطی ندارد. طبق منطق قاضی من باید خفه خون بگیرم، نبینم، حس نکنم و هیچ ندانم اما نمی دانم چرا کنشگران حقوق زنان را که بسیار بهتر از بسیاری از کسانی که نوشتن و اجرای قوانین را به عهده دارند قوانین موجود را می شناسند و به تبعات رنج آور آن برای بسیاری زنان آگاهند برای آگاهی بیشتر به زندان اوین می فرستند. بند نسوان زندان اوین برای کنشگران حقوق برابر تبدیل به دوره کارآموزی شده است. جلوه برای بار دوم به کارآموزی فرستاده شده است، می دانم که این بار او با تجربیات غنی تری از زندان باز خواهد گشت و تلاشش برای تغییر شرایط بسیار عمیق تر و مداوم تر خواهد شد. چرا که شرایط زندان به ما یادآور این نکته است که ما هیچ چاره ای به جز گسترش تلاشمان برای تغییر قوانین و شرایطی که زندگی های بسیاری را به بن بست کشانده است، نداریم.

 

 
 

بازگشت به صفحه اصلی