بازگشت به صفحه اطلاعیه ها

مریم  دو بار توسط برادرش قربانی شد. یک بار با ازدواج اجباری و بار دیگر با قتل او

 

سارا ارجمند

 

بگذارید از اول شروع کنم. مریم دختر کم سن و سال و زیبائی بود که مادرش از سرعلاقه به او "مریم سرخ گونه" می گفت. او همیشه به موهای بلند مریم دست می کشید و "مریم سرخ گونه من" صداش میکرد. مریم تقریبا 13 ساله بود که برادرش عاشق دختری شد و خانواده آن دختر شرط رضایت به ازدواج آنها را دادن مریم به برادر آن دختر قراردادند.  درخانوادها معامله و معاوضه دختران رسم بود و هنوز هم بارها دختران فدای عشق برادرنشان و یا حتی پدرانشان میشوند. در خانواده مریم  هم که همیشه مرد حرف اول و آخر را میزد و به این ترتیب با تهدید و اجبار مریم را شوهر دادند. مادرمریم هم چون زن بود حق هیچ گونه اظهارنظر یا مخالفت را نداشت و تا حدودی هم دخترش را به قربانی شدن برای زندگی برادرش تشویق میکرد.  بالاخره مریم به اجبار به خانه بختی که از همان ابتدا برایش جز شوربختی و بدبختی نبود فرستاده شد. از همان روزهای اول زندگی مریم متوجه اعتیاد شوهرش شد و شوهرش برای تامین مخارج زندگی و پول موادش از همان اوایل زندگی شمترکشان مریم را وادار به تن فروشی کرد.

 

سالها به همین منوال گشتند. حالا دیگر مریم صاحب یک دختر و یک پسر هم شده بود افرادی که آنها را میشناختند از مریم بعنوان زنی تن فروش صحبت می کردند و این موضوع باعث شد که برادرش، همان برادری که او را قربانی خواسته خود کرد، خشمگین شود و با شنیدن حرفهای مردم درموردخواهرش، آمپر غیرتش! بالا برود.  او بارها مریم را به کشتن تهدید کرده بود و در چی فرصتی بود که این تهدید خود را عملی کند.  بالاخره دریکی از روزهای سرد زمستان جلوی چشمان بهت زده مردم، برادر با غیرت! با کارد بزرگی که بیشتر به شمشیر شباهت داشت به مریم حمله می کند. مریم به مغازه ای در همان نزدیکی پناه می برد. اما برادرش اورا درمغازه گیر می اندازد و وحشیانه با آن کارد بزرگ تمام بدنش را تکه پاره می کند.  آنقدر کارد را درجسمش فرو می کند تا مطمئن می شود که مریم مرده است و آنگاه با غرور از کنار جسد خون آلودش دور میشود.  به این ترتیب برای بار دوم مریم توسط برادرش قربانی می شود یک بار با ازدواج اجباری و بار دیگر با قتل او.

 

 مردم هراسان این صحنه را نگاه میکردند ولی راستش ماجرا برایشان تازگی نداشت بارها این صحنه ها را دیده بودند و حتی بعضی افراد که مغزشان به مانند مغز این برادر معیوب بود کشتن مریم را کار درستی می پنداشتند. ماموران دولتی برادرمریم را دستگیر کردند. اما پس از مدتی با قرار وثیقه کم و حبس کوتاه مدت او را آزاد کردند. بعد از حبس کوتاه مدت نه تنها برادر از کارش پشیمان نبود بلکه صراحتاً گفته بود که اکنون احساس شرف و مردانگی میکند.  یعنی قوانین دولتی به نحوی بر قتل و زن کشی  مهر تأیید زده و حتی افرادی که آگاهانه دست به این جنایات می زنند بعد از حبس کوتاه مدتشان به جنایت خود افتخار میکنند و "دولت اینگونه به بازپروی افراد کمک می کند". حتی این گونه حبس کردنها هم فقط حالتی نمایشی باخود دارد و گرنه خود حکومت اسلامی و قوانین اسلامی بر زن کشی  و جنایات علیه زنان صحه می گذارند.  این را می توان درکتاب قران در آیاتش و فرمایشات نمایندگان خدا دید که چقدر با زن ضدیت دارند و حتی قتل زنان را تحت نام دفاع از شرف و ناموس بیان می کنند. از این که بگذریم چون این موضوع بحث مفصلی را می طلبد و بارها در این باره بحث شده است. اما قربانی های این ماجرا فقط به مریم ختم نمی شود و قربانیها ادامه دارند از یک طرف خود این برادر قربانی افکار ارتجاعی و ضد زن، ناشی از قوانین الهی است و در اوج نا آگاهی به قتلی که در نهایت آگاهی انجام داده است افتخار میکند. از طرف دیگر بچه های مریم قربانی هستند. حالا دیگر شوهر مریم  دخترش را به تن فروشی وا داشته است و دخترش هم مانند مادر بارها تهدید به قتل شده است. پسر کوچکش هم نزد یکی از فامیلهایشان زندگی می کند البته زندگی که بیشتر به مرگی تدریجی شباهت دارد. اطرافیانش اورا اذیت می کنند و او را با انگشت به هم نشان می دهند که خانواده اش فاحشه و تن فرو ش اند. پسربچه کوچک در کنار این مغزهای پوسیده روزگار سختی را سپری می کند.

 

اما بگذارید ببینیم دولت برای آنها چه کاری کرده است؟ دولت برای جلوگیری از قتل دختر مریم و به قول خودشان جلوگیری از تن فروشی او !! او و پدرش را به شهرستانی درجنوب ایران تبعیدکرده است. اما آیا تبعید راه حل است؟ واقعاً چقدر به مغزشان فشار آوردند تا راه حلی پیدا کنند!! برای هر کسی کاملاً مشخص و واضح است که زندگی در تبعید و فقری مضاعف و اعتیاد پدر (شوهر مریم) و... دوباره دخترش را وادار به تن فروشی می کند. اما آیا واقعاً این نکته برای دولت پوشیده است؟ واقعاً آنها نمی دانند که از هر زاویه نگاه کردن به این راه حل این نتایج عاید می شود؟ آیا آنها نمی توانند برای نجات زندگی آنها از فقر و تامین مخارج زندگیشان مانع از تن فروشی دخترک شوند و پسر کوچک را حداقل به پرورشگاهی ببرند تا اینقدر مورد آزار و اذیت قرارنگیرد؟ جواب همه  این سوالات واضح است دولتی که از ارائه طرح و برنامه های ضد انسانی کم نمی آورد به تمامی این نتایج واقف است ولی چون جمهوری اسلامی است کارهایش را هم از روی ضدیت با انسانها انجام میدهد اگر قرار باشد که در جهت رفع اینگونه مشکلات کاری انجام دهد آنوقت که جمهوری اسلامی نیست. جمهوری اسلامی، حکومت خدا و قرآن اینگونه عرض اندام می کند و تازمانی که جمهوری اسلامی باشد این جنایات و جنایات دیگر هم به مراتب بیشتر ادامه خواهدداشت. حکومت اسلام، قرآن، خدا و محمد به مانند یک بیماری است که این جنایات هم از مشخصه های این بیماری هستند. برای مبارزه با بیماری نباید فقط به مشخصه ها وعلائم بیماری پرداخت بلکه باید ریشه بیماری (جمهوری اسلامی ) را قطع کرد و درد را از ریشه درمان کرد.

 

                                                                           به امید یک دنیای بهتر

                                                                               سارا ارجمند