بازگشت به صفحه اصلی                             

علیه تبعیض   
سازمان دفاع از حقوق زن در ایران

 

 

 

 

یادداشتهایی پیرامون یک انقلاب (12)

رنگ سبز!

 


"مصطفی صابر"


دوست عزیزم کامران مزین چند سوال در مورد انقلاب جاری در ایران مطرح کرده که پرداختن به آنها میتواند مفید باشد. کامران چنین شروع میکند:


"مصطفي جان سلام، ميخواستم چند تا سوال از شما بكنم تا در نشريه (جوانان کمونیست) چاپ شود... ارزيابي كليت از شرايط فعلي جامعه ايران چيست؟ آيا ر‍ژيم آن طور كه خود و بعضي ديگر ميگويند توانست جنبش آزاديخواهانه و انقلابي مردم را شكست دهد؟ دعواهاي جناحهاي رژيم به كجا ميرود؟ به نظر بسياري طول تضاد و جدايي اين دو براي هميشه فرا رسيده. در بين اين دو جناح به نظر شما كدام يكي قويتر عمل كرده؟"


برنده: رژیم یا مردم؟


بگذار دستاوردهای دو طرف، یعنی مردم و رژیم را مرور کنیم و ببینیم تا اینجا کی برده است.

تنها "موفقیت" رژیم این بوده است که به تظاهرات های میلیونی با قیمتی بسیار گزاف موقتا پایان دهد. به این قیمت که: 1- در جهان و در نزد دهها و حتی شاید صدها میلیون مردم عادی دنیا بعنوان یک رژیم رسوا و قاتل و منفور شناخته شود. 2- از جانب الیت روشنفکری تقریبا همه کشورها و بویژه غرب محکوم شود. 3- آنقدر موقعیت ضعیفی در سیاست جهان پیدا کند که بسیاری دول جهان از آن فاصله بگیرند و مثلا اوباما دستی که برای فشردن دست خونین خامنه ای و جمهوری اسلامی دراز کرده بود را موقتا پس بکشد. 4- پشم و پیله اسلام سیاسی بعنوان یک جنبش که گویا وجه حق طلبانه دارد کاملا ریخته شود و محتوای واقعی و جنایتکارانه آن تماما نشان داده شود. 5- دعواهای رژیم به حاد ترین و آشتی ناپذیر ترین حالت برسد. 6- ساختار اداری و سیاسی رژیم کاملا درهم بریزد و فلج شود و "مشروعیت" دولت بر سر کار آن برای اکثریت خود نظام زیر سوال برود. 7- خامنه ای بعنوان یک دیکتاتور مفلوک به تمام مردم شناخته شود. 9- رژیم به یک حکومت نظامی عیان و ادامه دار برای بقاء خود رو بیاورد. 10- نفرت و انزجار و عصبانیت از جمهوری اسلامی قاتلان ندا و جانباختگان اخیر در تمامی گوشه و زوایای جامعه ایران شعله بکشد. و...


در عوض مردم خیلی دستاوردها بدست آورده اند، از جمله: 1- قدرت خود را چشیدند و دیدند که میشود در صفوف میلیونی علیه رژیم بلند شد. 2- مردم ایران حمایت بین المللی بدست آورده اند که در لااقل در 30 سال گذشته نظیر نداشته است. و این حمایت روبه گسترش است. 3- مردم رژیم اسلامی را چنانکه بالاتر دیدیم، چه در داخل و چه در سطح بین المللی، به شدت ضعیف کرده اند. 4- توده های میلیونی به سیاست کشیده شده اند و اکنون بحث حکومت اسلامی و سرنوشتش بر سر هر سفره و در هر تاکسی و هر صف اتوبوسی در هر کارخانه و اداره و کلاس درسی به بحث اول تبدیل شده است. مردم دارند هر روز به اندازه سالها از سیاست و دخالت در آن می آموزند. 5- همبستگی و همسرنوشتی و تعاون انقلابی روبه گسترش است و زمینه متشکل شدن چه بصورت توده ای و چه بصورت حزبی بشدت مهیا میشود.


این لیست ها بهیچ وجه تکمیل نیست. اما تا همینجا روشن است که در دعوای بزرگ اجتماعی و انقلابی در جامعه ایران کی شکست خورده و کی برده است. اگر حتی فرض کنیم همه چیز هم اینجا متوقف میشود، باید گفت که مردم ایران مسیر تاریخ را عوض کرده اند. نه جمهوری اسلامی و نه اسلام سیاسی دیگر نمیتواند مانند سابق باشد. گاه برای من بهت آور است که دوستان عادی کانادایی ام در چه جزئیاتی از اوضاع ایران مطلع اند و درست مثل تو و من منتظرند که ببینند سرانجام این اوضاع چه میشود. دنیا منتظر است که ببیند گام بعدی چیست و کسی فکر نمی کند مردم شکست خوردند و تمام شد. یکی از دوستانم که من فقط با او سلام و علیک های "چه روز خوبی است" داشتیم میگفت که بعد از سالها روحیه گرفتم، مردم ایران به من امید دادند و آموختند که چطور باید علیه چیزهایی که در موردشان ساکتیم باید بلند شویم!! آیا باورت میشود که وقایع ایران روحیه انقلابی و برابری طلبی را در کانادا تقویت کرده باشد؟ دیگر حالا حساب کشورهای اسلام زده را بکن. حالا ببین خود ایران چه خبر است.


باری، جنبش انقلابی و دعوای بزرگ در جامعه ایران ادامه دارد و حاد تر خواهد شد. اتفاقی که افتاده این است که انقلاب ضربه ای مهلک بر جمهوری اسلامی وارد کرده است. این دیو سیاه اسلامی اکنون گیج میزند و تلوتلو میخورد، نعره میکشد و آدم میکشد و زندان میکند و تجاوز میکند و چماق میچرخاند. ولی همه کس میداند که ضربه چنان کاری بوده است که علیرغم این عربده کشی ها تضعیف خواهد شد و تحلیل خواهد رفت و دیر یا زود انقلاب ضربه بعدی را میزند. سیر تحولات بطور مشخص به نظر من چنین است: از یکسو بالا گرفتن دعواهای درونی و افول و سقوط دولت احمدی نژاد و انزوای جهانی جمهوری اسلامی، از سوی دیگر متشکل و متحزب شدن مردم و شکل گرفتن اعتراضات پر قدرت تر با شعارها و افق رادیکالتر و انقلابی تر و گسترش حمایت جهانی از مبارزه مردم ایران.


در مورد جناح ها: به نظرم هردو جناح باخته اند. اگر نظام شان به وضعی دچار شده که توصیف کردیم پس هردو باخته اند. هیچ کدام از دار و دسته ها و جناح های جمهوری اسلامی شانسی برای آینده ندارد. هردو جناح تمام هنرشان را برای بقاء نظامشان به خرج داده اند و اکنون در یک بن بست کامل قرار گرفته اند. نه میتوانند سازش کنند، نه میتوانند همدیگر را حذف کنند و نه میتوانند به این وضع برای مدت طولانی ادامه دهند. انقلاب جمهوری اسلامی را کاملا فلج کرده است. فلج همه جانبه: سیاسی، حکومتی، دیپلماتیک، اداری و مهمتر از همه بر متن یک فلج اقتصادی مضمن. در نتیجه جنگ و دعوا بین اینها بر همین متن ادامه خواهد داشت تا نیروی سوم، یعنی مردم و انقلاب شان شر همه اینها را کم کند. بقول منصور حکمت این "جنگ بازنده ها" است.


در باره رنگ سبز


"در داخل و خارج بسياري از مردم لباس سبز ميپوشند. ولي بيشتر به نظر ميرسد شما با كساني كه آرم سبز را در خارج بلند ميكنند مشكل داريد و داخليها را جزو جنبش اعتراضي ميدانيد. آيا درست ميگويم؟ و اگر است چرايش را توضيح بدهيد ."


قبل از پرداختن به اصل سوال ابتدا یک توضیح مقدماتی لازم است:

رنگ سبز (بعنوان رنگ "اسلام ناب محمدی") همراه با شعار "الله اکبر" و "به مساجد و تکایا بروید" و غیره چیزهایی بودند که توسط موسوی مطرح شد که به خیال خودش جوششی را که آغاز شده بود را در چهارچوبه نظام جمهوری اسلامی مهار بزند. اما به نظر من این انقلاب بود که با زیرکی سوار موسوی شده بود چهار نعل به جلو تاخت و شکاف بین بالایی ها را چنان باز کرد که دیگر نتوانند به هم آورند. بگذارید مشخص در مورد آن شعارها و رنگ سبز بگویم:

تکلیف به "مسجد و تکایا بروید" از همان لحظه اول روشن شد. مردم در صف میلیونی به خیابانها آمدند و "موسوی 67" به روی مبارک نیاورد که ایشان چنین فراخوانی داده بود. خود ایشان مجبور شد به میدان توپخانه قدم رنجه فرمایند!

شعار "الله اکبر" در ابتدا بیشتر بود و الان هم یک کمی هست. ارزش مصرف این شعار برای مردم حفاظ امنیتی آن بود. همه میدانند که این شعار خود رژیم است و برای اینکه جلوی گلوله و حمله اوباش بسیج را بگیرند گاه این شعار را میدادند. (شبیه شعار "جاوید شاه" که در شروع اعتراضات 57 از ترس ساواک داده میشد.) اما شعار الله اکبر هم بسرعت رنگ باخت و جایش را به دو شعار دیگر داد: "نترسید، نترسید ما همه باهم هستیم" و "مرگ بر دیکتاتور". (اگر به ویدئو ها حتی آنها که روی بی بی سی میگذارند دقت کنید اینرا می بینیم.)


رنگ سبز در ابتدا زیاد بود. بویژه در بخش های سازماندهی شده تظاهرات ها که از سوی ستاد موسوی صورت میگرفت و بی بی سی و غیره هم همان بخش ها را توی بوق میکردند. (در ضمن گویا دختر رفسنجانی کلی خرج کرده بود و شال و تی شرت و بادکنک و روبان سبز پخش کرده بود.) ولی علتش این بود که مردم فکر میکردند رنگ سبز مثل شعار "رای من چه شد" هنوز ظاهر مساله را در چهارچوب نظام نگاه میدارد و یک جور حفاظ امنیتی میدهد. اما وقتی تظاهرات ها به زد و خورد با رژیم و به جنگ خیابانی کشیده شد دیگر رنگ سبز هم چندان کاربردی نداشت و حتی به یک عامل شناسایی تظاهرکنندگان از سوی اوباش اسلامی تبدیل شد. در نتیجه همانطور که شعار "رای من چه شد" به شعار "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر خامنه ای"، "دولت جنایت میکند و رهبر حمایت میکند"، و "مرگ بر جمهوری اسلامی" تبدیل شد، رنگ سبز هم به رنگ های خنثی که زیاد در حافظه تصویری نمی مانند تبدیل شد. (اگر به ویدئوهای بعد از 30 خرداد، 20 ژوئن دقت کنید این تحلیل رفتن رنگ سبز را می بینید.) اخیرا دیدم کسانی در ایران سعی میکنند که رنگ سبز را باز تعریف کنند که این سبز اسلام ناب محمدی نیست، بلکه نشانه شادی و شادابی و آزادی و برابری است!


در خارج از کشور رنگ سبز حکایت دیگری داشت. چه میدیای جهانی و چه مردم عادی جهان از رنگ سبز وسیعا استقبال کردند. البته هریک از ظن خود! میدیای جهانی میخواست وقایع ایران را یک "انقلاب رنگی" و "انقلاب سبز" معرفی کند و همگام با جناج "مادریت" حکومت اسلامی گام بردارد. اما مردم جهان که چنین شیفته وار مبارزات مردم ایران را دنبال میکردند فکر کردند واقعا سمبل اینهمه جسارت، آزادیخواهی و مدنیت همانا رنگ سبز است! آنها نه از سبز اسلام نام محمدی خبری داشتند و نه راستش برای انقلاب مخملی تره خرد میکردند. مردم دنیا بعضا خودشان را به رنگ سبز درآوردند تا با مردم ایران و نه یک جناح حکومتی و نه انقلاب مخملی همرنگ کنند. این تصویر البته الان کمی عوض شده است. با کمرنگ شدن رنگ سبز در ویدئو ها که فوقا اشاره شد و با تبدیل شعارهای رفرمیستی با شعارهای انقلابی و سرنگون طلبانه نه میدیای جهانی توانست خیلی سبز سبز کند و نه مردم دنیا دیگر مثل روزهای اول فکر میکنند که معجزه مردم ایران رنگش سبز بود. راستش را بخواهی در خارج از کشور و نزد افکار عمومی الان سمبل انقلاب مردم ایران ندا آقا سلطان است و برای همین کلی ترانه برای او سروده اند و کلا رنگ آنقدر سمبل نیست. تنها کسانی که در خارج از کشور سفت و سخت دنبال رنگ سبز بودند جریانی است که بدنه آنرا ایرانیان عادی ساکن خارج و دانشجویانی که به ایران رفت و برگشت میکنند تشکیل میدهند ولی در موارد زیادی رهبری آن دست دوم خردادی ها، توده ای اکثریتی ها و بعضا سفارتی ها بوده است. سفارتی ها و اکثریتی توده ای ها در این جریان در روزهای اول حتی سعی کردند پرچم جمهوری اسلامی را بالا ببرند که فورا آبرویشان رفت. بعد مدتی مردم را با "فریاد سکوت" علاف کردند، که این هم بالاخره معلوم شد به نفع رژیم اسلامی و خامنه ای است و رنگ باخت. جریان "سبز" یک جریان یکدست نیست و در حال تغییر و تحول و پلاریزه شدن شدیدی است. بدنه سالم و انقلابی آن یواش یواش دارد بوی گند دوم خردادی ها و اکثریتی توده ای ها و سفارتی ها را متوجه میشود.


با این مقدمه نسبتا طولانی حالا به سوال شما برگردیم. ما نه در خارج و نه در داخل چندان در مورد رنگ خودمان را معطل نکردیم. به دلیل اینکه آنرا ایشوی اصلی ندیدیم. و وقایع هم چنانکه اشاره شد نشان داد که حق با ما بود. ما البته گفتیم و میگوییم که رنگ واقعی این انقلاب سرخ خواهد بود. (اگر بخواهیم رنگ ها را با محتوای سیاسی مطرح کنیم.) ولی راستش تمرکز و توجه مان را بر توضیح محتوای انقلاب حاضر و شعارها گذاشتیم. اینکه چگونه این انقلاب علیه کل جمهوری اسلامی و همه جناح های آن است. چندانکه در خارج هم شعارهای رادیکال و سرنگونی طلبانه روز به روز همه جا و حتی در تظاهرات های "سبزها" جا باز کرد. شخصا فکر میکنم این رنگ نیست که محتوای انقلاب را رقم میزند، این شعارها و اهدافی است که جلوی خود میگذارد. اکنون انقلاب بطور بلافصل کل جمهوری اسلامی و بویژه دولت حاضر آن را هدف قرار داده است و به میزانی که چپ رهبری این انقلاب را بدست میگیرد و جمهوری اسلامی به نیروی انقلابی مردم کنار زده و سرنگون میشود، رنگ مناسب آنهم بیشتر معلوم میشود.


کمونیست ها و انقلاب


"به نظر شما اگر اعتراضات جامعه به اين سبك و سياق پيش برود كه نيرويي تحت رهبري امثال موسوي در جامعه مطرح شود آن هنگام تكليف كمونيستها بعد از سرنگوني جمهوري اسلامي چه ميشود؟ آيا اين طور به نظر ميرسد كه كمونيستها و سوسياليستها بايد سوسياليسم را بعد از سرنگوني نظام جمهوري اسلامي و در دوره دولت انتقالي جستجو كنند؟"


چند نکته: موسوی و امثال موسوی اهل سرنگونی جمهوری اسلامی نیستند. درست برعکس، برای جلوگیری از سرنگونی جمهوری اسلامی به میدان آمده اند. اگر جمهوری اسلامی سرنگون شود دیگر مردم و بخصوص مردمی که انقلابشان رژیم را ساقط کرده اند دیوانه نیستند که دوباره حکومت را به دست جمهوری اسلامی و نخست وزیر خونین ترین دوره حیات جمهوری اسلامی بدهند. سرنگونی جمهوری اسلامی یعنی سرنگونی همه اینها از خامنه تا رفسنجانی، از احمدی نژاد تا حجاریان و غیره است.


اگر اعتراضات فعلی رهبری اش دست "نیرویی امثال موسوی" بیفتد به نظر من قطعا شکست میخورد. البته حتی شکست آنهم نیز همه چیز را تغییر خواهد داد، ولی نکته این است که مردم به میدان آمده اند تا از شر جمهوری اسلامی رها شوند. مردم برای اصلاح نیامده اند، آنها میخواهند حجاب و اعدام و زندانی سیاسی و حکومت مذهبی و حاکمیت آخوند و بی حقوقی و تبعیض و فقر و فلاکت نباشد. این یعنی اینکه جمهوری اسلامی نباشد. موسوی و امثال او دقیقا به همین دلیل نمی توانند رهبری را بدست بگیرند. وقایع همین سه هفته گذشته به روشنی اینرا اثبات کرده است. هرچه انقلاب شعله ور تر میشود، موسوی محافظه کارتر میشود و بر "بازگشت به خمینی، بازگشت به قانون اساسی" میکوبد. در نتیجه "تکلیف کمونیستها بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی" سوال واقعی نیست.


انقلاب حاضر فقط و فقط تحت رهبری کمونیست ها (و در راس آنها حزب ما) میتواند پیروز شود. در این نباید ذره ای تردید کرد. در نتیجه سوال واقعی این است که بعد از پیروزی انقلاب علیه جمهوری اسلامی به رهبری کمونیست ها، تکلیف کمونیست ها چه میشود!! که جواب این سوال هم روشن است، مردمی که تحت رهبری کمونیست ها جمهوری اسلامی را سرنگون میکنند، یک جامعه آزاد و برابر و انسانی یعنی همان سوسیالیسم را بنا میکنند.


ولی ممکن است که گفته شود که انقلاب حاضر تحت رهبری کسان دیگری جز کمونیست ها و جز " امثال موسوی" قرار میگرد و جمهوری اسلامی را هم سرنگون میکند. که باز به نظرم این سوال واقعی نیست. کدام نیروی سیاسی هست که کمونیست نباشد و بخواهد جمهوری اسلامی را به نیروی انقلابی مردم سرنگون کند؟ فعلا که در صحنه سیاست ایران چنین نیرویی موجود نیست. اگر راست سرنگونی طلبی هست میخواهد این کار یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی را بدون انقلاب و از بالای سر مردم انجام دهد. از انقلاب حتی بیش از جمهوری اسلامی میترسد. در نتیجه اینها هم قادر به گرفتن رهبری انقلاب نیستند. اگر با انقلاب خودشان را همسو نشان دهند فقط برای این است که بتوانند بر آن سوار شوند تا جلوی آنرا بگیرند. ما هم اینرا می فهمیم و خیلی صریح و علنی به ایشان میگوییم تا آنجا که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستید، تا آنجا که با انقلاب مردم همراه میشوید قدم تان روی چشم. اما اگر میخواهید جلوی انقلاب را بگیرید آنوقت انقلاب حق دارد که از شما عبور کند و میکند. اهمیت حزب ما دقیقا در همین جاست.



بنا بر این من فکر نمی کنم ما با وضعیت "دولت انتقالی" روبرو شویم. اگر شانسی برای کمونیسم در ایران هست تنها و تنها در اینجاست که بتواند جواب های صحیح و شدنی و واقعی به معضلات جامعه ایران بدهد. الان مهمترین معضل جامعه ایران همانا جمهوری اسلامی و جنایت و کثافت و تبعیض و بی حقوقی و نابرابری ناشی از آن و بحران و فلج عظیمی است که ایجاد کرده است. اگر کمونیست ها نتوانند به این مساله واقعی جواب دهند بهتر است بروند توی کتابها و محافلشان چرت بزنند و مثل اصحاب کهف پنجاه سال دیگر سر از خواب بردارند. ولی اگر مثل ما در صف مقدم مبارزه علیه جمهوری اسلامی قرار گرفته اند و دقیق و سنجیده به مردم میگویند چه کنید و چطور موانع مختلف را از سر راه بدارید، آنوقت تنها این کمونیسم، یعنی کمونیسم دخالتگر، مدرن، معاصر، غیر کلیشه ای، اجتماعی و عمیقا رادیکال منصور حکمت است که این انقلاب را تا ریشه کن کردن جمهوری اسلامی و کل نکبت سرمایه داری ادامه خواهد داد. هیچ نیرویی بورژوایی نیست که توان، تمایل و نیروی واقعی پاسخ دادن ریشه ای به معضلات مردم را داشته باشد و تا کمی جاپایش سفت شد فورا چوبه دار و زندان علیه مردم بپا نکند و شاه و ولی فقیه و دیکتاتور بر سرشان نگمارد. این واقعیت جامعه ایران است. یا ما کمونیست های میتوانیم به دل انقلاب مردم بزنیم و آنرا یک انقلاب انسانی یعنی سوسیالیستی کنیم، یا جامعه مجبور است با دیکتاتوری و سرکوب و حتی بدترش یعنی دوره های سرگشتگی و خلاء قدرت و غیره بسازد. آن جمله مشهور روزا لوکزامبورگ که شعار 16 آذر هم بود، اوضاع ایران را بخوبی توضیح میدهد: یا سوسیالیسم یا بربریت.


چرا "انقلاب انسانی"؟


"يك نكته اي كه ميخواستم بگويم در مورديك شعاراين روزهاي حزب یعنی انقلاب انساني است. كه آيا به نظر شما حزب كه چند مدت پيش از انقلاب سوسياليستي سخن ميگفت عقب گرد نكرده؟ و يا مجبور شده با توجه به شرايط فعلي پلي بين سرنگوني و خواست سوسياليستي بزند؟"


این شعار جدیدی نیست. برای مثال اگر به بحث های حمید تقوایی در پلنوم 29 رجوع کنید (حدود 2 سال پیش) که مدتها قبل از وقایع اخیر بود، خواهی دید که ما آنجا بر "انقلاب انسانی" تاکید زیادی میکنیم. محور بحث آن پلنوم اتفاقا همین بود که چگونه باید انقلاب سوسیالیستی را خیلی زمینی و روشن سیاسی و غیر ایدئولوژیک مطرح کنیم. انقلاب انسانی در واقع فقط اسم دیگری برای انقلاب سوسیالیستی است به مفهومی که ما می شناسیم. به همان مفهومی که در برنامه یک دنیای بهتر آمده است.


از بس که کمونیسم های بورژوایی تعابیر غلط و محدود و انزوا گرایانه و حتی ضد انسانی و از کمونیسم داده اند و از بس تبلیغات زهرآگین ضد کمونیستی دوره جنگ سرد هنوز بر اذهان سنگینی میکند، که ما نه حالا بلکه از همان ابتدا ناگزیر بوده ایم بر وجه انسانی کمونیسم و اینکه کمونیسم هیچ چیز جز رهایی انسان به معنی دقیق کلمه نیست بکوبیم. این تعبیر از کمونیسم البته اختراع ما نیست. کمونیسم مارکس و انگلس به مثابه جنبش و به مثابه تئوری اصلا همین بوده و هست. اگر مانیفست را بخوانید دائما دارد میگوید که چگونه انقلاب کارگری امرش رهایی کل جامعه است. ولی این روزها حرف مانیفست را تکرار کردن کمی عجیب و "عقب نشینی" جلوه میکند.


بهر حال مدتها پیش از "شرایط فعلی" ما از "اساس سوسیالیسم انسان است" صحبت کردیم برای اینکه ایده های مانیفست و کمونیسم انسانی و پا رو زمین و کارگری مارکس را توضیح دهیم. الان هم همان حکایت است. خصوصا حالا که دوره انقلاب است و بورژوازی و در راس آن جمهوری اسلامی تبلیغات سنگین جنگ سردی را علیه ما پیش میبرد. اگر به کانال جدید نگاه کنی می بینی که چرا ما باید انقلاب سوسیالیستی را با محتوای واقعی اش یعنی رهایی انسان توضیح دهیم. خلاصه اینکه عقب نشینی در کار نیست. این پیشروی در میدان جنگ واقعی است.


اعتصابات کارگری و قیام


"و به عنوان آخرين سوال به نظر ميرسد طبقه كارگر و اعتصاب آنان و همين طور مسلح شدن مردم در رويدادهاي پاياني سرنگوني به مانند روز 22 بهمن 57 ميتواند دو برگ برنده كمونيستها در تحولات جاري بشود. براي رسيدن به اين امر چه راهكارهايي را پيشنهاد ميكنيد؟ مثلا اگر كارگران به هر دليلي اعتصاب كردند آن وقت چگونه ميشود با آنها ارتباط برقرار كرد كه به راحتي از اعتصاب دست برندارند و يا مثلا اگر جريانات ديگر با ارتش و پاسداران سازش بكنند و مثلا ارتش اعلام بي طرفي به نفع امثال موسوي بكند چگونه بايد مردم را فهماندكه بروند اختيار خود را بگيرند.

مرسي مصطفي جان پيروز باشي و مخلصيم. كامران"


این سوال تلویحا این را فرض گرفته است که در انقلاب حاضر طبقه کارگر حضور ندارد. گویا بعد قرار است بیاید و این نقطه قوت کمونیست هاست. اگر اینطور باشد این تصویر بنظرم صحیح نیست. هم از انقلاب و تحولات اجتماعی و همه از طبقات و طبقه کارگر در عصر ما. اینرا باید مفصلتر صحبت کنیم. اما بعنوان یک خلاصه عجله عجله ای اینجا میتوان گفت که انقلاب اخیر یک محصول خلق الساعه نیست. مجموعه ای از عوامل و شرایط اجتماعی در آن دخیل است. کارگران مدتهاست که در صف اول اعتراض اجتماعی در ایران اند. چه بعنوان توده های عظیم و چه بعنوان پرچمدار رادیکالترین و انسانی ترین مطالبات صحنه سیاست ایران. اگر نخواهیم خیلی به گذشته برگردیم و نشان دهیم که چطور انقلاب فعلی در ادامه انقلاب 57 و عروج طبقه کارگر بعنوان یک نیروی سیاسی است، مقدمات جنبش انقلابی فعلی را بیش از همه اعتصابات و مبارزات کارگری و سنت های چپ و کارگری در چند سال اخیر فراهم کرده است. از اعتصاب کارگران واحد و هفت تپه گرفته تا همین اول ماه مه امسال، از هشت مارس ها و جشن کودکان گرفته تا 16 آذرهای چند سال اخیر و تا کمپین علیه اعدام دلارا و غیره همه مقدمات حرکات فعلی بوده است. جناب موسوی 67 یا جنبش اصلاحات و یا حتی موجود موهومی به اسم "طبقه متوسط" این جنبش را نساخته و فراخوان نداده است. "انتخابات" شروع این حرکت نبود. تنها محمل و شکاف باز شده در بالا برای فوران توده ای از پایین بود. این اولین قدم های یک انقلاب عظیم توده ای است که بدون تردید ستون فقرات آنرا کارگر به مفهوم قرن بیست و یکمی آن شکل میدهد. در تظاهرات های اخیر کارگران وسیعا شرکت داشته اند و شعارها هم که دائما رادیکال و سازش ناپذیر میشود. آنوقت ما تلویحا هنوز دنبال طبقه کارگر میگردیم؟


با این همه، نکته مهم این است که مضمون طبقاتی انقلابات عصر ما را - که اکثریت عظیم اهالی فروشندگان امروز و فردای نیروی کار اند- بویژه مضمون و شعارها و رهبری آن تعیین میکند. انقلاب حاضر هنوز رهبری تثبیت شده ای ندارد. چرا که تازه در آغاز راه است. و اتفاقا دارد اولین موانع را برای شکل گیری همین رهبری، که امری از پیش تعیین شده نیست بلکه موضوع پراتیک سیاسی و اجتماعی است، بر میدارد. در همین مدت نیز داریم می بینیم که بسرعت دارد چپ تر و چپ تر میشود. روی آوری به حزب فوق العاده وسیع است و کانال جدید و حمید تقوایی و "حزب کارگری" (لفظی که خیلی ها در تلویزیون استفاده میکنند) در ابعاد بی سابقه ای دارد جا می افتد. ولی جدالی حاد در این زمینه جریان دارد و باید دقت کرد رهبری را آن جریانی خواهد گرفت که راه حل های واقعی برای پیشروی همین جنبش موجود میدهد.


خطر درست در همین جاست. بنظر میرسد متاسفانه چپ ها واقعیت زنده جلوی چشم شان را ول میکنند و دنبال فرمول ها در کتاب میگردند. از رهبری مبارزه زنده و حاضر در جامعه و بالا بردن پرچم طبقه کارگر در همین مبارزه طفره میروند به این امید که انشاء الله اعتصابات میشود. برعکس، بنظرم فوق العاده مهم است که تظاهرات های موجود و فلج کردن جمهوری اسلامی در خیابانها ادامه پیدا کند. خیلی مهم است که جمهوری اسلامی نتواند اوضاع را به حالت عادی برگرداند. خیلی مهم است که حالت نفس گیر فعلی، حالت معلق بودن دولت احمدی نژاد، حالت نیمه حکومت نظامی و از کار افتادن دستگاه اداری رژیم ادامه پیدا کند. شعار دادن روی پشب بام، شعار نویسی در محله و خیابان، تصرف عملی محلات توسط جوانان محل، تظاهرات های موضعی و فرسایشی، خرد کردن اعصاب عوامل رژیم و عناصر حکومت نظامی در خیابان ها در همه شهرها و در همه محلات شهر مهم است. اتفاقا برای اینکه فضای مناسب برای سازماندهی اعتصابات فراهم بشود، لازم است که توازن قوا بیش از این به نفع مردم و به زیان رژیم بهم بخورد. باید کاری کرد که تناقضات رژیم فلج اداری و اقتصادی و سیاسی ادامه پیدا کند تا زیر این فشار از درون خرد شود و قوایش تحلیل برود. (فعالیت در خارج هم فوق العاده مهم است که اینجا وارد آن نمی شویم.) آنوقت شرکت توده های وسیع امکان پذیر تر میشود.


نباید هیچ تردیدی داشت که کارگران کارخانه ها میدانند چگونه اعتصاب کنند و هر سال صدها و هزاران آن صورت میگیرد. اما اعتصابات سراسری و سیاسی که البته به کارخانه ها محدود نخواهد شد و ادرات و مدارس را هم در بر خواهد گرفت موضوع دیگری است. این توازن قوای دیگری می طلبد که باید آنرا بوجود آورد. ابزار بوجود آوردن توازن قوای نوین اقدامات فوق در داخل کشور و همینطور فعالیت گسترده در خارج کشور و اعمال فشار گسترده بین المللی بر رژیم قاتل اسلامی است. تا آنجا که به خود کارخانه ها و همینطور مدارس، بیمارستانها و ادارات برمیگردد، به نظر من گام اول برپایی اعصتابات ظاهرا صنفی، کم کاری و دل ندادن به کار و متشکل شدن از لحاظ سیاسی است. ایجاد جمع ها و محافلی که حول مباحث سیاسی شکل میگیرد، هسته هایی که نقش کمیته های اعتصاب را بر عهده میگرند، و بخصوص تشکل حزبی بسیار مهم است.


کلا باید تاکید کرد که بسط نفوذ و گسترش حزب و کانال جدید، شناساندن سیاست ها و رهبری حزب به مردم بسیار بسیار در تغییر توازن قوا و پیش راندن انقلاب حاضر و از جمله فراهم کردن مقدمات اعتصابات وسیع و سراسری مهم است. کارگران و توده مردم وقتی با تمام قوا به میدان می آیند و در میدان می مانند که ببیند رهبری قابل اتکاء و توانایی وجود دارد.



اما در مورد قیام به نظرم موضوع کمی پیچیده تر است. رخ دادن چیزی مثل قیام بهمن البته غیر ممکن نیست. با این فشار وحشتناکی که جمهوری اسلامی وارد میکند تا مگر انقلاب را متوقف کند، هر آن ممکن است جایی شکافی باز شود و مردم نیروهای رژیم را خلع سلاح کنند و به کل دستگاه دولتی هجوم بیاورند و آنرا خرد کنند. اما این فقط یک احتمال است. اما چون هنوز رهبری منسجمی وجود ندارد، این در عین حال میتواند نوعی ماجراجویی و خطرناک باشد. اینکه جناح های رژیم به سوی هم آتش کنند یک احتمال است. که در هر حال مردم باید حتما دخالت کنند و کل رژیم را ساقط کنند.


آنچه که واضح است در لحظه حاضر نظامی کردن فضا میتواند بشدت به زیان انقلاب و شرکت وسیع توده های مردم تمام شود. کاری که رژیم آگاهانه دارد میکند. دارد خون می پاشد تا مردم را از شرکت و دخالت در اوضاع باز بدارد. نباید اجازه دهیم به انقلاب خون بپاشند. به نظرم با تمایلات آنارشیستی و پیش از موقع در این زمینه باید مقابله کرد. باید روح اصلی دوره حاضر را فهمید. اکنون دوره متشکل شدن و فشار آوردن هرچه بیشتر بر جمهوری اسلامی است تا نتواند اوضاع عادی را اعاده کند. دوره سازمان یافتن در سطوح مختلف و فلج کردن جمهوری اسلامی است. قیام وقتی مفید و موثر و تضمین شده است که جنبش سیاسی به اندازه کافی پیش رفته باشد، رهبری محکمی شکل گرفته باشد، تحزب و اشکال سازمانیابی توده ای به اندازه کافی شکل گرفته باشد. بدون این فاکتورها قیام میتواند دیگر قیام نباشد، بلکه عرصه را برای انواع ماجراجویی های نظامی باز کند. می بینی که کامران جان اینجا هم به اهمیت تشکل و بویژه تحزب و تامین رهبری بر انقلاب میرسیم. هر اندازه که حزب داشته باشیم و متشکل باشیم قادر خواهیم بود هم در عرصه سیاسی و هم بوقت خودش نظامی ابتکار عمل را بدست گیریم. و نکته مهم است که لحظه ای تردید نکنیم این انقلابی است که برای آزادی و برابری راه افتاده است و باید پرچم روشن آنرا بدستش بدهیم.


در پایان میخواهم تاکید کنم که اینها نظرات و برداشت های شخص من از مواضع حزب است و در ضمن اگر عجله ای است و احیانا جایی منظور سوال تو را درست نگرفتم پیشاپیش عذر میخواهم.

6 ژوئن 2009

 

بازگشت به صفحه اصلی