بازگشت به صفحه اصلی                             

علیه تبعیض   
سازمان دفاع از حقوق زن در ایران

 

 

 

جنایات تکان دهنده علیه نسل جوان



آنها نيمه شب آمدند، درست وقتی که خوابگاه در سکوت شب فرو رفته بود. بيرون از خوابگاه هنوز شهر در اضطراب بود، خشم و غضبی که دو روز پس از «سرقت انتخاباتی»، دامن شهر را فرا گرفته بود. در داخل خوابگاه اميرآباد، دانشجويان سعی می کردند بخوابند، اما در دلشان غوغا بود. همين چند ساعت پيش بود که عده زيادی آنها در جلوی در دانشگاه تهران، مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند.

آنچه در اين مکان رخ داد، يکی از رويدادهای اصلی ناآرامی های پس از انتخابات ايران بود: نيروهای انتظامی اول قفل های خوابگاه راشکستند و سپس استخوان ها راً...! به ده ها دانشجو حمله کردند، بيش از 100 نفر را دريدند و پنج نفر را کشتند. مسؤولان کشور هنوز آنچه را اتفاق افتاده، کتمان می کنند. اما کنار هم گذاشتن مصاحبه هائی که با پنج نفر از شاهدان اين ماجرا به عمل آمده، داستان متفاوتی را جلوی ديدگان می گذارد.

يکی از 133 دانشجوئی که آن شب دستگير شدند، می گويد: «داشتيم آماده خوابيدن می شديم که ناگهان صدای شکستن قفل ها و وارد شدن به اتاق های خوابگاه را شنيديم. قبلاً آنها را موقع کتک زدن دانشجويان ديده بودم، اما فکر نمی کردم به داخل اتاق ها بيايند. اين کار حتی بر خلاف قوانين ايران است.»

چهل و شش نفر از دانشجويان يکی از خوابگاه ها دستگير و به زيرزمين وزارت کشور در خيابان فاطمی منتقل شدند. در طبقه های بالائی همان ساختمان بود که به شمارش آرا مشغول بودند و تقلب ها بر اساس آنچه معترضان ادعا می کنند، در جريان بود. 87 نفر ديگر از دانشجويان را به يک ساختمان امنيتی در خيابان حافظ بردند. دانشجويان از شکنجه و بدرفتاری حکايت می کنند.

پنج نفر کشته شدند: فاطمه براتی، کسری شرفی، مبينا احترامی، کامبيز شعائی و محسن ایمانی. آنها را فردای همان روز در گورستان معروف بهشت زهرای تهران وآّنچنان که گزارش می شود، بدون اطلاع خانواده هايشان، دفن کردند. اسامی کشته شدگان از سوی نهاد دانشجوئی تحکيم وحدت تأييد شده است.

شاهدان می گويند به سر دو زن و سه مرد، مرتباً باتوم الکتريکی می زدند. از خانواده های آنها خواسته شده بود درباره فرزندانشان سخنی نگويند و برای آنها مراسمی نگيرند. اين نظير همان اتفاقی است که برای ندا سلطان اتفاق افتاد. دختری که پس از ثبت مرگ وی در اثر اصابت گلوله در خيابان بر روی نوار ويدئو، چهره اش نماد جنبش معترضان شد.

مطابق قوانين ايران، نيروی انتظامی، سپاه پاسداران وساير شبه نظاميان اجازۀ ورود به دانشگاه های کشور را ندارند. اين قانون، ميراث شورش دانشجوئی سال 1378 بود.

اما درحاليکه کشور در هاله ای از اعتراضات پس از انتخابات 22 خرداد فرو رفته بود، هيچ مانعی بر سر راه وقايع يکشنبه شب وجود نداشت. يکی از دانشجويان به خاطر می آورد: «پليس گاز اشک آور به داخل خوابگاه شليک کرد، ما را کتک زد، پنجره ها را شکست و ما را مجبور کرد روی زمين دراز بکشيم. من حتی در بين معترضان هم نبودم اما يکی از آنها پريد روی پشت من و شروع به کتک زدن کرد. بعد درحاليکه وانمود می کرد مشغول بازرسی بدنی من برای يافتن اسلحه است، از من سوء استفاده جنسی کرد. تهديد می کردند ما را اعدام می کنند و به ما تجاوز می کنند.»

دانشجوی ديگر، صحنه را اينگونه توصيف می کند: «پليس ضد شورش در دو صف ايستادند و يک تونل تشکيل دادند که سقف آن، از سپرهايشان تشکيل شده بود. آنها ما را مجبور کردند از داخل تونل عبور کنيم، درحاليکه ما را کتک می زدند و با سپرهايشان به سرمان می کوبيدند. پای يکی از همکلاسی هايم شکسته بود، اما او را هم مجبور کردند از تونل رد شود.»

دانشجوهای ديگر هم تجربه مشابهی را با حضور بسيجی ها نقل می کنند. يکی از آنها گفت: «يک بسیجی روی پشتم نشسته بود و به من گفت: من در هفت سال گذشته با هيچکس کار جنسی نکرده ام، تو پسر خوشگلی هستی! بهت نشان می دهم چه کارهائی می توانم با تو بکنم. آنها ما را می ترساندند و می گفتند ما آنها و رهبری را تحقير کرده ايم.»

قبل از آنکه دانشجويان را با اتوبوس از آنجا ببرند، آنها را درحاليکه کيسه های پلاستيکی به سرشان کرده بودند، و دستبندهای پلاستیکی بر مچشان زده بودند (معروف به دستبندهای اسرائيلی)، در جلوی خوابگاه به صف کرده بودند.

يکی از دانشجوهای ديگر درحالی که اشک می ريخت، گفت: «برای چند لحظه فرصت داشتم ببينم جلوی ساختمان اصلی وزارت کشور در خيابان فاطمی هستيم. باورم نمی شد. سياستمداران ارشد، اعضای مجلس و بازرسان در طبقه های بالائی همين ساختمان بودند و ما را در زيرزمين ساختمان نگه داشته بودند. شکی نداشتم که آن بالا مشغول تقلب در آرا هستند.»

يکی از دانشجوها که کنترل ادرارش را از دست داده بود، مورد سوء استفاده نيروهای امنيتی قرار گرفت. چندين ساعت بعد به بازداشت شدگان هشدار دادند اگر نان و پنيرهائی که روی زمين کثيف ريخته است نخورند، آنها را کتک می زنند. يکی از بسيجی ها که نامش علی بود، درحاليکه به بازداشت شده ها دستور می داد بگويند «من خر هستم» از آنها با تلفن همراهش فيلمبرداری می کرد.

به جراحت ها توجهی نمی کردند. به يکی از دانشجوها که در اثر اصابت گلوله پلاستيکی چشمش را از دست داده بود، هيچ کمک پزشکی نمی شد. يکی از شاهدان گفت: «ما به آنها التماس می کرديم اين دو نفر را که بيش از ديگران جراحت ديده اند به بيمارستان منتقل کنند، اما آنها گفتند: بگذاريد بميرند.»

درساختمان امنيتی که دانشجوها را نگه داشته بودند، به داخل سلول ها گاز آزاد کردند. کابوس طاقت فرسای آنها 24 ساعت بعد، هنگاميکه فرهاد رهبر رئيس دانشگاه تهران و عليرضا ذکائی نماينده مجلس به گفتگو با دستگيرشدگان پرداختند، پايان گرفت. فرهاد رهبر به آنها گفت، او بوده که برای کنترل اوضاع، اجازه ورود نيروی انتظامی به داخل خوابگاه را داده است. البته وی بعداً اين سخنان را انکار کرد.

دانشجويان را قبل از آزاد کردن مجبور به پوشيدن لباس های تر و تازه ای کردند که توسط پليس آماده شده بود. يکی از دانشجوها گفت: «نمی خواستند هيچ مدرکی از آنچه اتفاق افتاده، به جا بماند. اما چه چيزی قوی تر از 133 دانشجوئی است که انجا بودند، همه چيز را ديدند و آن را تحمل کردند.»



منبع: گاردين- 12 ژوئيه