بازگشت به صفحه اصلی                             

علیه تبعیض   
سازمان دفاع از حقوق زن در ایران

 

 

 

هدف گنجی مقابله با جنبش سرنگونی طلبانه ضد مذهبی است!



   مهرنوش موسوی
  



بالاخره با سخنان گنجی و بقیه پاسدارهای ولتریزه شده دیروز و سبز شده امروز معلوم شد که جلوگیری اینها از دادن شعار مرگ بر جمهوری اسلامی در خارج کشور، بد شدن مزاج اینها از شنیدن کلمه "مرگ" نیست. علتش "حفظ امنیت جنبش در ایران" هم نیست. علت آن این است که اینها سرنگون کردن این نظام را نمیخواهند. هیچ وقت نمیخواستند. علت آن این است که برچیدن بساط دین اسلام را در این مملکت نمیخواهند. هیچ وقت نمیخواستند. به خارج کشور اعزام شده اند تا جلو همین دو قلم را بگیرند. به همین سادگی! قبلن با چفیه و لباس شخصی در سپاه پاسداران دنبال بچه های مردم بودند، الان در خارج کشور همان کار را با "سخنرانی" سازمان میدهند.

 

 گنجی با وقاحت تمام میگوید: پرسش"با اين رژيم چه بايد کرد؟"، دو پاسخ متفاوت دريافت کرده است."سرنگونی رژيم"و"گذار مسالمت آميز به دموکراسی"، دو استراتژی متفاوت برای مبارزه ی با رژيم است.. اگر چه امروزه بسياری از ايرانيان با لنينيسم وداع کرده اند، اما گروه هايی وجود دارند که همچنان نگاه لنينيستی به سياست دارند. اينان گمان می کنند که از طريق سرنگونی رژيم سلطانی و تسخير دولت می توان دموکراسی بنا کرد. اما گروه ديگری بر اين باور است که دموکراسی را بايد از پائين ساخت. دولت دموکراتيک محصول جامعه ی قدرتمند است..آنها که بدنبال سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی اند، بايد شجاعت به خرج دهند و برای سرنگونی رژيم به کشور بازگردند. ممکن است در مبارزه ی برای سرنگونی، زندانی و کشته شوند. در اين صورت ديگران قبول خواهند کرد که آنها واقعاً به سرنگونی رژيم باور دارند."

در جملات بالا دقت کنید. اشتباه نمیکنید. با یک بچه آخوند طرفید که به قصد تحمیق خودش و مریدانش بالای منبر رفته است. ایشان میگوید در مقابل سئوال با این رژیم چه باید کرد، دو تا جواب وجود دارد، یکی سرنگونی، دیگری گذار مسالمت آمیز دمکراتیک! احتیاج به هوش زیادی ندارد که بفهمید. اینها دو جواب به یک صورت مسئله و به یک سئوال واحد نیست. اینها دو تا جواب به دو تا سئوال کاملن مختلف است. یک سئوال این است که با این رژیم چه باید کرد، که جوابش سرنگون کردن آن است. هیچ جواب دیگری ندارد. هیچ راه میان بر و کلک و کلوکی را نمیتوان به عنوان جواب به این سئوال به کسی فروخت. آنهم با ریاکاری آخوندی این که گویا سرنگونی طلبان جملگی خواهان حمله نظامی و یا محاصره اقتصادی مردمند. یک سئوال دیگر هم این است که با این رژیم چه نباید کرد؟ که جواب گنجی این است نباید گذاشت سرنگون بشود، سعی کنیم با چنج کردن قدرت خامنه ای در بالا، سیستم را حفظ کنیم تا با اسم "فرآیند دمکراتیک" یک چند سالی دوباره بساط قتل و جنایت و دزدی فوکول کراواتیها همراه آیت الله ها و دم و دستگاهشان در مملکت پهن باشد. برای جلوگیری از آبروریزی هم باید سفسطه کرد که دمکراسی را باید از پایین ساخت! نکند دست به بالا بزنید. چرا که آنوقت لنینیستید و جرم لنینیست بودن در این مملکت را هر کسی نداند، اکبر گنجی میداند که چیست. میداند و برای همین آدرس زندان و کشته شدن را به سرنگونی طلبان میدهد! ایشان به لطف وزارت اطلاعات به خارج کشور اعزام شده تا در خارج کشور قدرت سازمان اطلاعات، زندان و سرکوب خامنه ای را به رخ ما بکشد. آنوقت ایشان ادعا میکند که "از خارج کشور نمیشود نظام را سرنگون کرد" ما میپرسیم که حفظ نظام چی؟ در خارج کشور آیا میشود نظام را حفظ کرد؟ در خارج کشور میشود جلوی سرنگونی را گرفت؟ آقای گنجی بهتر است خودش را منتر نکند. چون نه در داخل و نه در خارج دیگر نمیشود جلوی سرنگون کردن این نظام را گرفت! نمیشود جلو دخالت مردم را گرفت.

گذشت آن دوره که اسم دوم خرداد بر خود گذاشتند و قرار بود آقای گنجی و همراهان خاتمی به قول خودشان با ایجاد زمین لرزه های دو ریشتری، جلو زمین لرزه های زیر و رو کننده را بگیرند. جلو سرنگونی نظام را با وعده اصلاحش بگیرند. مردم از دوم خرداد عبور کردند که امروز شعار مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامیشان گوش امثال گنجی را کر کرده است. اما راستی سئوال ما از آقای گنجی این است که اگر جلوگیری از سرنگونی نظام با وعده های "مسالمت آمیز" امکان پذیر بود، چرا ایشان در جوار بیت رهبری نماند تا خرده خرده این نظام را از پایین اصلاح کند؟ چرا ایشان را اصلاح طلب و هوادار فرآیند دمکراتیک به زندان بردند و با مانیفست غلط کردم، جمهوریخواهی با اصلاحات جور در نمی آید، بیرون کردند؟ ما میپرسیم مسالمت با کی؟ مسالمت از چه طریق؟ منظور گنجی این است که مردم بروند در بیت هاشمی و از ایشان ملتمسانه بخواهند که در مجلس خبرگان با رای هوادارن خامنه ای "سلطان" را عزل کنند؟ یا جوک دیگری برای تعریف دارند؟ چون دست برقضا تز "گذار مسالمت آمیز" یک دکترین روسی و توده ای است. نکند ایشان برای همین، برای رد گم کردن مدام شعار مرگ بر روسیه میدهد؟ آیا آقای گنجی نمیداند که نه خامنه ای، محمد بیگف قرقیزستان است که به ایشان ایمیل بزنند تا برود و از بالا به شیوه کاملن "مسالمت آمیز" از وی عبور کرده، بعدن برگردد و در مجلس کشور در باره فرایند دمکراتیک عبور از خودش نظر بدهد. نه مردم ایران، با قرقیزستان قابل مقایسه هستند. مشکل آقای گنجی به گمانم بویژه همین آخری است. مشکل اتاق فکر آقای موسوی و هاشمی این است که چطور میشود در ایران انقلاب مخملی کرد، از پشت صحنه "گذار دمکراتیک" را سازمان داد، وقتی یک انقلاب واقعی دیگری در پایین در صحنه است؟ پروژه را که محال است بتوان میکس کرد. این را آقای سازگارا هم میداند. برای همین هم الان سخنانش به نظر من موضوع دست اولترین جوکها در خود سنای آمریکاست. انقلاب مخملی هر چه باشد، یک تاکتیک سریع تغییر حکومت در بالا بوسیله ایجاد یک موج نارضایتی محدود و کنترل شده در پایین است. به آنچنان سرعتی که کمترین فرصت برای ابراز وجود مردم و چپ فراهم باشد. نه اینکه گویا یک چند ماهی مردم اسلحه را از دست نیروی انتظامی در بیاورند، جنگ و گریز بکنند، تظاهرات بکنند، همه جا از محدوده نرم و قانون خارج بشوند، صدایشان را دنیا بشنود، هوس انقلاب در دل مردم افغانستان و پاکستان و بقیه هم بیندازند، تازه یک عده بازنشسته سیاسی بیسواد، عتیق، عقب مانده، شرقزده و مذهبی که بعد از سی سال هنوز کم مانده جلو دوربینهایشان جانماز بیندازند، یاد این بیفتند که تاکتیکهای مخملی هم بد نیست! باید یاد جوانان داد. از جوک هم جوکتر است. من نمیدانم پادوهای غربی مرتبط با اینها به اینها نمی خندند؟ نمیگویند چرا به خرج واشنگتن خودتان را سر کار گذاشتید؟ حالا سئوال ما از این آقایان این است که اگر به هر دلیلی کار مخملی در بالا به طول انجامید و مردم هم به هر دلیلی رضایت به این ندادند که زیر بار پروژه مخملی بروند، رضایت ندادند که سازش کنند، اگر رفتند و کار خودشان را کردند، چه باید کرد؟ چون کسانی که تئوری انقلاب مخملی را به صحنه سیاست آوردند، میدانستند که شلوغی حتی با طرحریزی مخملی اگر طول بکشد، شکست خورده است. چرا؟ چون مردم ناراضی هم ببو نیستند بنشینند و نگاه کنند. لابد میریزند و صحنه را از آن خود میکنند. لابد میریزند و از این بهانه هم استفاده میکنند. چون عکس این عمل صادق نیست. نمیشود از مبارزه دامنه دار، وسیع و گسترده مردم پروژه مخملی در آورد، اما شکاف بالای حاکمیت و آکسیون در پایین را میشود کش داد و به یک "فرآیند غیر قابل کنترل" بدل کرد. تئوری روسی گذار مسالمت آمیز دیگر این یکی را نخوانده است! حال چه رسد به اینکه، انقلاب و نارضایتی مردم زودتر از این عقب مانده های سیاسی در صحنه باشد و تازه یک عده بخواهند سر این جنبش را کج کرده به سمت سناریوهای مخملی ببرند. قولهای مخملی فرآیند دمکراتیک به بقیه بدهند. خب این مصداق کامل کودنی سیاسی است. به نظر من علت اگرسیون آقای گنجی همین کودن بودن صفوف خودش میباشد. سالها نشستند، کاری از دستشان برنیامد، پروژه پشت پروژه هایشان شکست خورد، همین پریروز باید سیلی به گوششان میخورد که در رسانه های سیاست پرداز آمریکایی نوشتند دوم خرداد ارزش حمایت نداشت! چرت بود! الان باید به اربابانشان که خرج اینها را میدهند یک توضیحی بدهند چرا چنین شد؟ باید بگویند نقش آنها وسط این معرکه چیست. جوابی که پیدا کردند این است که با هزار لابه و التماس میخواهند بقبولانند که درد مردم رای آقای موسوی است! یک قدمی صدای آمریکا و محفل گنجی در همان مجلس سنا، کسی این ارزیابی را قبول ندارد. چپ و راست، از واشنگتن تایمز تا نظریه پردازان نیویورک تایمز تا رسانه های دیگر دارند به اوباما میگویند حرف امثال گنجی مفت است. این یک انقلاب است. مبادا با طناب این خرفتها به ته چاه بروید. آنوقت آقای گنجی و یارانش فکر میکنند با فتو شاپ و عصبانیت سیاسی در باره پرچم و... میتوانند خط خودشان را به پیش ببرند و غرب را پشت خودشان بیاورند. میتوانند اطمینان بدهند که بعله قادرند جلو مردم را بگیرند. جلو سرنگونی طلبان را بگیرند. به قول منصور حکمت دو خردادی میتواند پرو غربی بشود اما رئیس جمهور آمریکا که دو خردادی نمیشود! طرف مقابل اینها هم اگر کودن نباشد لابد خواهد گفت که تو اگر میتوانستی کاری کنی، خودت فراری نبودی! اگر میتوانستی که ده سال بعد از دوم خرداد الان ملت بلند نمیشدند در خیابان با شعار مرگ بر دیکتاتور تن خامنه ای و شیخ عربستان و کویت و نوری المالکی و کرزای و ... را با اوباما یکجا بلرزانند. اینها بلند شدند چون تو نتوانستی جلوشان را بگیری! چون پروژه تو برای اصلاح حکومت نگرفت. نه خامنه ای، نه هاشمی و موسوی و نه تو! یک نیروی سومی از شما یک چند سال نوری جلوتر است.این دردسری بود که در اوکرائین و یا قرقیزستان نداشتند. راحت یک "سلطانی" را با "گذار مسالمت آمیز" بردند و یک مترسک دیگر جایش آوردند. شما یک کلمه در ادبیات این دوره اپوزیسیون نارنجی این کشورها در باره یک عنصر سوم در صحنه پیدا نمیکنید. اما آقای گنجی بدبختی اش یکی دو تا نیست. اگر بگوید این همین پروژه دوم خرداد است دنبالش میگذارند. اگر برود حزب تشکیل بدهد، باید در آن بنویسد مقاصد شومش چیست. اگر با کلاشینکوف قدیمی و چفیه در ونها دنبال سرنگونی طلبان بگذارد، فایده ندارد، مگر نگذاشتند؟ به صدها نفر تجاوز کردند، نحوه مواجهه نسل جوان این بود که بیش از صد پرونده را همین الان از ایران به امنستی ارجاع داده است. خلاصه بدجوری در گل گیر کرده اند. آقای گنجی دیگر راهی پیدا نکرده چه جوری از این باتلاق خود را بیرون بکشد، به این متوسل شده که جلو شعارهای سرنگونه طلبانه و ضد اسلامی را بگیرید تا ایشان در واشتگتن به آنهایی که خرجش را میدهند ثابت کند که قدرت مهار دارند! تا نشان بدهد که نخیر از انقلاب خبری نیست! و جالب اینجاست که تا مردم پخ کردند، نه فقط خالکوبیهای ضد سرنگونی طلبانه را نشان جمعیت دادند، بل ادعاهای نیم بند سکولاریستی ایشان هم به باد فنا رفت. به نظر من از روز اول هم ایشان میدانست که اگر در این مملکت راست ببرد، از سکولاریسم هم خبری نخواهد بود.

 

 گنجی همپای تلاش بی وقفه برای جلوگیری از گسترش تظاهرات ضد رژیمی در خارج کشور میگوید: روحانیت به عنوان یک صنف مفسر رسمی دین، دارای پایگاه اجتماعی در میان مردم ایران است. پایگاه اجتماعی روحانیت، از پایگاه اجتماعی رژیم قوی تر و بیشتر است. هزاران روحانی در حوزه های دینی، مساجد، نماز جمعه، ادارات، نیروهای مسلح و... حضور دارند. حدود 70 هزار مسجد در ایران وجود دارد که 60 هزار آن متعلق به شیعیان و حدود 10 هزار آنها متعلق به اهل سنت است. این صنف در مقابل دین ستیزی می ایستد و اقشار بسیاری را می تواند در این خصوص بسیج نماید. بدیهی است که اکثر دموکراسی خواهان ایران دین ستیز نیستند، خواست سکولاریسم به عنوان یکی از پیش شرط های گذار به دموکراسی، معنایی جزء تفکیک نهاد دین از نهاد دولت ندارد...مسأله ی ما فروپاشی و انقلاب نیست، مسأله ی ما گذار مسالمت آمیز به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. بیشتر کشورهای خاورمیانه دارای نظام های سکولارند، اما در عین حال، هیچ یک از این نظام های سکولار، نظام های دموکراتیک نیستند. صدام حسین ، حافظ اسد،سرهنگ قذافی و ... بهترین مبطل آن مدعای کاذبند. سکولاریسم شرط لازم نظام دموکراتیک است، اما شرط کافی آن نیست."

شرط کافی چیست؟ شرط کافی این است که ایشان میگوید به خاطر کشاندن روحانیت، یعنی همان نیرویی که در حاکمیت دل به کمک آنها برای گذار مسالمت آمیز زده است، عجالتن دم از سکولاریسم هم نزنید، چه رسد به جنبش ضد مذهبی! معلوم میشود داستان این شعار را ندهید، آن پرچم را نیاورید، سر دراز دارد. شعار مرگ بر جمهوری اسلامی ندهید که مبادا "فرآیند دمکراتیک" لطمه ببیند! شعارهای ضد اسلامی هم ندهید چون آخوند و دستگاه روحانیت دل نازکش به درد می آید و مگر نمی بینید که گنجی حساب کرده چقدر نیرو دارند! جالب اینجاست که ایشان چند هزار گله آخوند طفیلی را می بیند ولی چند میلیون نسل جوان ضد اسلامی خداناباور مملکت را نمی بیند. یعنی تصمیم گرفته نبیند. لابد اگر اینطوری پیش برود باید زنهای ایران یکی دو تا مقنعه و چفیه هم روی روسریهای فعلیشان بیندازند تا اکبر شاه و بقیه دستگاه ارازل و اوباش روحانیت حاضر باشند به گنجی لبیک گفته وارد حجره فرایند بشوند. البته این حرفها را گنجی به لنینیستها، ضد دینها، سکولاریستها و سرنگونی طلبان نمیزند. این حرفها را به دول غربی میزند که از ایشان خواسته اند توضیح بدهد که نیروی این فرآیند دمکراتیک کدام است؟ اگر موشک کروز و محاصره اقتصادی نیست کدام است؟ جوابی که وی برای آنها پیدا کرده "روحانیت" است. جالب این است که ما نفهمیدیم چه جوری فرآیندی که قرار بود از پایین باشد کم کم دارد سر از مسجد و حجره و بسیج و پایگاه مسلح و بقیه در می آورد؟ برای این نیروی "دمکراتیک" آخوند، دستگاه روحانیت فاسد، دزد، قاتل، ضد زن و ضد بشر که در حیات اسلام، ولو یک ثانیه نفهمیده دمکراسی خوردنی است یا پوشیدنی، از قبل از انقلاب مشروطیت تا بحال در ایران مدام در حال سرکوب مردم بوده، به خاطر گل جمال این نیروی گذار دمکراتیک،الان حرف زدن از ضدیت با دین هم آنها را رم میدهد! حتی حرف از سکولاریسم هم آنها را به وحشت می اندازد. لذا گنجی تئوری پیدا کرده که بگوید سکولاریسم میتواند دمکرات نباشد! مثل صدام و یا قذافی. پس لذا سکولاریسم خواهی هم فعلن باید فدای فرآیند دمکراتیک آخوند بشود! لذا فعلن بگویید الله و اکبر! فعلن بگویید جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و به یک کلمه زیاد! فعلن رنگ سبز سیدی تن کنید. فعلن نماز و روزه سیاسی به جای تظاهرات برپا کنید. فعلن نگویید محاکمه همه سران نظام. ببخشید و فراموش کنید. چون فوکویاما در گوش گنجی چنین گفته است. مبادا روحانیت که همانا هاشمی و سایر مفتخورهای این حکومت باشند رم کنند و نیایند با همدیگر فرایند دمکراتیک انجام بدهند!

این لب کلام این شخص و همه سران این جنبشی است که اسم خودش را میترسد دوم خرداد بگذارد، لذا امروز جنبش سبز گذاشته است. جنبشی که میگوید سرنگونی طلبان بروند، ضد اسلامیها و ضد مذهبیها بروند، سکولارها هم بروند، اصلن همه بروند تا بساط درست کردن فر آیند آخوندی جور باشد و بشود در خلوت حضور مردم و چپ جامعه ایران گذار کرد. خامنه ای را برداشت یک قاتل و دزد حرفه ای دیگر را به جایش گذاشت، بدون اینکه آب از آب نظام به هم بخورد. یک کودتایی که امضائش را لابد یک جایی گرفته است. چون با اینهمه مانع، گذار برای توطئه علیه مردم محال است. این سناریوی جنبشی است که میداند مردم هم حکومت را می اندازند، هم بساط دین اسلام را جارو میکنند. میداند که مردم حتی در ایستگاه سکولاریسم هم متوقف نمیشوند. لذا تعارفها را کنار گذاشته آمده برای نقد کردن پروژه خودش جلو مردم را بگیرد. تمام هدف این جنبش سبز به نظر من همین است.

امروز باید برگشت و دوباره امثال گنجی را از خارج کشور بیرون کرد. میگویم "دوباره" چون به اعتقاد من دنبال کنفرانس برلین به دلایل حاکمیت برداشتهای سیاسی که از کنار اهمیت نقد جنبش ملی/اسلامی رد شد، گرفته نشد. گرایشی که معتقد بود "اینها هیچی نیستند". کمونیسم غیر منتقد و غیر میلیتانت. در سایه این گرایش الان این جریان به خودش اجازه داده در خارج کشور، ابراز وجود سیاسی کند. در دوم خرداد به همت منصور حکمت که همیشه بیدار و دخالتگر بود، حزب کمونیست کارگری در کنفرانس برلین دهان مدافعین دم خردادی حاکمیت را گل گرفت. سرنگونی طلبان کاری کردند که هیچ بچه آخوند پاسدار دگراندیشی نتواند بیاید و در خارج کشور چنین خزعبلاتی سر هم کند. اکنون هم باید چنین کرد! باید به سبک کار و نگرش کنفرانس برلینی بازگشت. به رژیم جمهوری اسلامی و کسانی که در رکابش بوده و هستند نباید در خارج کشور امکان تحرک سیاسی داد.