دو دنیا در برابر هم


سردبیر

در صفحه ٢ همین نشریه "مانیفیست آزادی زن در ایران" را مشاهده می کنید. در صفحه ٤ هم اطلاعیه "اعلام موجودیت ستاد مردمی پیگیری اجرای قانون عفاف و حجاب را آوردیم" اولی برای دنیای آزاد و برابر و عاری از ستم بر زن مبارزه می کند. از همان روز اول که جریان اسلام سیاسی در ایران به قدرت رسید با این ارتجاع سیاه به مقابله برخاست. از همان روزی که قانون های عفاف و حجاب اسلامی یکی پس از دیگری همچون شلاق و شمشیر خونین بر پیکر جامعه و خصوصا بر پیکرزنان فرود آمد؛ از روزی که خمینی و حکومت اسلامی اعلام کرد"یا روسری یا تو سری" و زنان در راهپیمائی عظیم و باشکوه ١٧ اسفند ١٣۵٧ اعلام کردند: "ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم" و "نه روسری نه توسری"، دو طرف این جنگ در عرصه زندگی رو در روی هم قرار گرفتند. یکی برای نابودی زندگی و دیگری برای آغاز یک دنیای بهتر و انسانی. آری این دو بیانیه که در همین نشریه چاپ شده اند در عرصه کار و زندگی در مقابل هم قرار گرفتند. کاش فقط همین بود. کاش دو بیانه و دو نظر و دو دیدگاه در برابر هم قرار می گرفتند. کاش هر دوی این "بیانیه ها" رمان های بی آزاری بودند که خواننده می توانست از یکی از آنها خوش یا بدش بیاید و بسته به سلیقه مردم یکی مورد علاقه خوانندگان باشد و یکی دربازارتقاضا خاک بخورد. اما متاسفانه اینطور نیست. اطلاعیه قانون عفاف و حجاب را باید در کنار اجرای اعلام و سنگسار قرار داد؛ آن را باید در کنار تیغ کشیدن به صورت زنان "بد حجاب" قرار داد. آن را باید در کنار دستگیری گسترده زنان و جوانانی که معیار های اسلامی را زیر پا گذاشته اند قرار داد تا به عمق فاجعه پی برد. اهرم اجرائی اطلاعیه عفاف و حجاب زندانهای اوین و گوهردشت و قزل حصار و کهریزک و دهها زندان شناخته و ناشناخته دیگر است.
دنیای ما که در مانیفیست آزادی زن در ایران به آن اشاره شده است. دنیائی است که زنان را در ایران از قعر جهنم اسلامی بیرون می کشد و به دنیای امروز و تمدن انسانی می آورد. متاسفانه اما این دنیای امید بخش و روشن و انسانی هنوز نیروی لازم را گرد پرچم خود جمع نکرده است. همه مردم و بویژه زنان را متوجه اهمیت دوران ساز خود نکرده است. به همه خانه ها و محلات و شهر ها و کارخانه ها و مدراس و دانشگاه و ... راه پیدا نکرده است. اما اگر امیدی هست. در همین بیانیه های رهائی بخش است. کافی است بعد از ٣١ سال زندان و شلاق و کشتار به صف جمهوری اسلامی نگاه کنیم تا ببینیم این صف متشتت و در هم ریخته رژیم نتیجه نخواستن ما است. ما این حکومت را نخواستیم و پسش زدیم. برای آزاد شدن و پیروز گشتن اما باید همه آزادی را خواست و برای بدست آوردن همه آزادی باید با تمام توان و با حداکثر ظرفیت مبارزه ی متشکل کرد. باید مبارزه کرد تا دختران از "گهواره تا گور" مجبور نباشند با طناب اسلام به چاه بروند. باید مبارزه کرد که شهلا جاهد ها و دلارا دارابی ها ی دیگری اعدام نگردند و شمشیر خونین اسلام بالای سر سکینه محمدی آشتیانی ها قرار نداشته باشد. باید برای دنیائی جنگید که زنان در عرصه کار و ورزش و سفر، و در عرصه زندگی، برابر با مردان باشند. مبارزه متشکل ما می تواند کابوس جمهوری اسلامی را برای همیشه از صحنه تاریخ بشری پاک کند. *